جبران

/jobrAn/

    amends
    atonement
    compensation
    indemnity
    payoff
    recompense
    recuperation
    redress
    reimbursement

فارسی به انگلیسی

جبران پذیر
reparable, that can be compensated, indemnifiable

جبران خسارت
restitution

جبران شدن
pay

جبران گر
saving

جبران ناپذیر
irrecoverable, irremediable, irreparable, irretrievable

جبران کردن
account, atone, cancel, commute, compensate, recompense, recoup, recover, recuperate, redeem, redress, repair, repay, requite, supply, undo

جبران کردن اشتباه
retrieve

جبران کردن خسارات
retrieve

جبران کردن وام و منت
satisfy

جبران کننده
expiatory

مترادف ها

back (اسم)
پشت، عقب، جبران، مدد، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان

recovery (اسم)
حصول، بهبودی، ترمیم، جبران، بهبود، وصول، بهوش امدن، تحصیل چیزی، استرداد، باز یافت، بخودایی

recoupment (اسم)
مفاصا، جبران، کسب مجدد

relief (اسم)
کمک، تسکین، ترمیم، جبران، اعانه، برجستگی، بر جسته کاری، اسودگی، راحتی، جانشین، رسایی، ازادی، فراغت، حجاری برجسته، گره گشایی، اسایش خاطر، تشفی، خط بر جسته، رفع نگرانی

rectification (اسم)
اصلاح، تصحیح، جبران، یکسوسازی، راستگری

amends (اسم)
جبران، تلافی

compensation (اسم)
جبران، تلافی، غرامت، جبران کردن، عوض، پاداش، تاوان، مزد

restitution (اسم)
جبران، تلافی، غرامت، اعاده، بازگردانی، ارتجاع

recompense (اسم)
جبران، غرامت، عوض، خسارت، رفع خسارت، غرامت پرداختن

reprisal (اسم)
جبران، تلافی، انتقام

atonement (اسم)
اصلاح، جبران، کفاره، دیه

quid pro quo (اسم)
تعویض، جبران، عوض، در عوض

پیشنهاد کاربران

جورُ . جُغِرُ. جُغران:جُبران.
واژه جبران
معادل ابجد 256
تعداد حروف 5
تلفظ jobrān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [مٲخوذ از عربی: جبر]
مختصات ( جُ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی jobrAn
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

جای نهشت، جای گردانی، جای آوری
واگردانی
جبران می کنم ( وا می گردانم )
جبران همیشه به چم پس دادن نیست. گاهی به چم بازگرداندن به سان آغازین است یا بهبود است.
بازپس گیری / بازپس گرفتن
نمونه:
روسیه نباید باری دیگر چون �بارباروسا� رودست بخورد؛ رودستی که به شوند پیشرفت های فرآورانه ی سنجش ناپذیر با دوره ی �جنگ جهانی دوم�، بازپس گرفتن از دست داده ها اگر نگویم نشدنی که بسی دشوارتر از گذشته خواهد بود.
عوض گرفتن
وادهش
برگشت/ بازگشت/تاوان
نمونه:
برگشت ناپذیر ( جبران ناپذیر )
پس دادن، باز پس دهی
جبران = بازگشت
پسین ده/ پسین دهش/ پسین کنش/ بازدهش/ بازداد/
باز دادن
تلافی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس