جبر

/jabr/

    determinism
    algebra
    constraint
    necessity
    oppression
    fatalism
    [med.] reduction

فارسی به انگلیسی

جبر و مقابله
algebra

جبر کردن
to use force

مترادف ها

force (اسم)
شدت، جبر، عده، بازو، شدت عمل، نفوذ، نیرو، زور، تحمیل، قوا، بردار نیرو، نیرومندی، رستی

violence (اسم)
تندی، شدت، سختی، ستیز، بی حرمتی، جبر، خشونت، چیرگی، فشار، ستم، زور، بیدادگری، اشتلم

algebra (اسم)
جبر، جبر و مقابله

inertia (اسم)
جبر، سکون، قوه جبری، ناکاری

پیشنهاد کاربران

نظر شهید مطهری در مورد : جبر ، تفیض ، امر بین‏ الامرین:
"ما یشاء " ( آنچه خدا بخواهد ) در قرآن زیاد به چشم می‏خورد جز آنچه خدا بخواهد چیز دیگری در عالم واقع نمی‏شود . یک مسلمان اگر به قرآن‏ اعتقاد دارد باید اینطور معتقد باشد که چیزی که خدا نخواهد در عالم واقع‏ نمی‏شود ، پس هر چه واقع ی‏شود به مشیت خدا واقع می‏شود . ولی اینکه همه‏ چیز به مشیت خدا است ، چگونگیش تفسیر می‏خواهد . ممکن است ما آن را همان طوری تصور بکنیم که به اصطلاح جبری مذهب‏ها یا به اصطلاح کلامی‏" اشاعره " که فرقه‏ای از اهل تسنن بودند توضیح می‏دادند . اینها در عالم‏ هیچ چیزی را شرط هیچ چیزی نمی‏دانستند ، و از این مسئله که همه چیز به‏ مشیت خداست اینطور می‏خواستند نتیجه‏گیری کنند که پس در عالم هیچ چیزی‏ شرط هیچ چیزی نیست . اگر واقعا ما از این مسئله که در قرآن است که همه‏ چیز به مشیت خداست اینطور استنباط کنیم که هیچ چیزی شرط هیچ چیزی نیست‏ ، معنایش این است که اگر قومی در دنیا سعادت پیدا می‏کند ، هیچ شرطی‏ ندارد ، خدا خواسته است ، و اگر قومی در دنیا بدبخت شد نیز باید بگوییم‏ خدا خواسته است . همچنین در آن دنیا اگر مردمی اهل بهشت شدند ، چرا ندارد ، خدا خواسته اینها اهل بهشت باشند . چون وقتی گفتیم همه چیز به‏
...
[مشاهده متن کامل]

مشیت خداست ، دیگر چرا ندارد . اگر بگوییم عمل خوب انجام دادند که به‏ بهشت رفتند ، می‏گویند این هم شرطش نیست چون همه چیز به مشیت خداست ، هیچ مانعی ندارد که خدا یک بنده صالح متقی مطیع را به جهنم ببرد و یک‏ بنده عاصی گنهکار فاسق فاجر مشرک را به بهشت ببرد ، چون خودش می‏خواهد و هیچ چیز در جهان هستی شرط هیچ چیز نیست . و بعضی به این حرف هم‏ رسیدند که اگر غیر از این بگوییم ، بگوییم " چیزی در عالم شرط چیزی هست‏ " با توحید و اینکه همه چیز به مشیت خداست منافات دارد . یک گروه دیگر دیدند این حرف خیلی حرف نادرستی است . چگونه می‏شود گفت در عالم هیچ چیزی شرط هیچ چیزی نیست ؟ ! این نه با حساب دنیا جور در می‏آید و نه با حساب آخرت . اگر در دنیا ، هیچ چیزی شرط هیچ چیزی‏ نباشد پس باید اینطور باشد که مثلایک سال باران و برف نیاید ، شرایط جوی مساعد نباشد ، آفت هم بیاید ، و در آن سال مردم زراعت بکنند و محصول فراوان بگیرند ، یا حتی زراعت هم‏ نکنند و محصول فراوان بگیرند . و یک سال دیگر زحمت بکشند ، زمین را شخم‏ بزنند و آبیاری و تقویت بکنند ، و هوا مساعد باشد ، برف و باران به‏ موقع بیاید ، آفت هم نیاید ، و آن سال اساسا محصولی به وجود نیاید ، چون‏ هیچ چیزی شرط هیچ چیزی نیست . با اینکه باید امکان داشته باشد که کسی‏ ازدواج نکند ولی صاحب فرزند بشود ، و یک مرد و زن سالمی ازدواج بکنند و فرزنددار نشوند ، چون هیچ چیز شرط هیچ چیز نیست . آخر ت هم همینطور . ولی اینطور نیست. هم در دنیا همه چیز شرط همه چیز است ، هم در آخرت. بعد این دسته اندکی از آن طرف افتادند ، گفتند اینکه ما می‏گوییم همه‏ چیز به مشیت خداست ، مقصود همه چیز نیست ، برخی امور به مشیت خداست‏ و برخی دیگر به مشیت خدا نیست ، واقع می‏شود بدون اینکه به مشیت خدا باشد . اما اگر ما درست با منطق قرآن آشنا بشویم ، می‏بینیم که هم باید معتقد بشویم که همه چیز به مشیت خداست و هم باید معتقد بشویم که کار دنیا و آخرت ، کار عالم هستی بی حساب نیست که هیچ چیزی شرط هیچ چیزی نباشد . خیر ، هر چیزی شرایط معینی دارد ، با شرایط خودش به وجود می‏آید ، و بدون‏
آن شرایط محال است به وجود بیاید . توضیح اینکه همه چیز به مشیت خداست‏ ولی مشیت خدا بر نظام تعلق گرفته است ، یعنی مشیت الهی است که این‏ حسابها و نظامها را در عالم ) به وجود آورده . همه چیز به مشیت الهی است ولی این مشیت الهی است که‏ برای هر چیزی شرایط و نظامی قرار داده ، و برای هر مقصدی راه معینی قرار داده که بدون رفتن آن راه محال است انسان به آن مقصد برسد . این است‏ معنی " امر بین الامرین " . منطقی که می‏گفت " در عالم هیچ چیزی شرط هیچ چیزی نیست " همان منطق‏ " جبر " است . آن منطق که می‏گفت " بعضی چیزها به مشیت خداست و بعضی دیگر به مشیت خدا نیست " منطق " تفویض " است ، یعنی بعضی‏ چیزها را خدا گفته به من مربوط نیست ، هر چه می‏خواهد بشود ، تفویض کرده‏ ، واگذاشته . و این منطق که هم قبول می‏کند " همه چیز به مشیت خداست " و هم قبول می‏کند که " در عالم هر چیزی شرایطی دارد " همان منطق امر بین‏ الامرین " است . ) )
( آشنائی با قرآن ، جلد سوم ، ( تفسیر آیاتی از سوره‏ های انفال و توبه ) ، متفکر شهید ، استاد مرتضی مطهری ، چاپ چهارم : بهار 1370 ، ناشر : انتشارات صدرا ، شهید مرتضی مطهری صص 137 - 135. )

زورایش ( به چم جبر در ریاضی )
با آمیزش واژه زور ( به چم جبر ) و رایش ( به چم ریاضی ) و اندکی ساده سازی می توان به واژه زورایش به چم جبر در ریاضی رسید.
زورایش
جبر در رایش ( ریاضی ) . با آمیزش دو واژه زور به چم جبر و رایش به چم ریاضی و ساده سازی آن می توان به واژه زورایش به چم جبر در ریاضی رسید
جبر[ریاضی]
این کلمه از کتاب حساب الجبر و المقابله اثر محمد بن موسی خوارزمی، ریاضیدانِ ایرانیِ قرن ۳ق، نشأت گرفته است. خوارزمی اصطلاح جبر را برای افزودن کمیت های مساوی به دو طرف معادله به کار می برد. پس از ترجمۀ رسالۀ خوارزمی به زبان لاتینی، این اصطلاح به زبان های اروپایی راه یافت و نام رشته ای در ریاضیات گردید.
...
[مشاهده متن کامل]

جبر و مقابله
وقتی چیزهای مختلف با یکدیگر برابر باشند به گونه ای که دو کفه ترازو در حالت تعادل باشند پس مشخص است که اگر به یک کفه ترازو چیزی اضافه کنیم به دیگر کفه ترازو باید اضافه کنیم تا تعادل برقرار شود و این را جبر خوانند و نیز اگر از یک کفه ترازو چیزی برداریم از دیگر کفه ترازو باید برداشت تا باز به تعادل برسند و این را مقابله خوانند. پس جبر یعنی زیاده کردن و مقابله یعنی کم کردن و ساقط کردن.

بالضرور حتمی
به نظر می آید واژه ‹جبر› خوانش دیگری از همان واژه جور /jōr/ است که به چم ستم می باشد.
گمان می کنم واژه جور /jōr/ به معنای ستم، که عربی دانسته می شود، واژه ای ایرانی و همان زور پارسی باشد. ( همین واژه نامه دهخدا یکی از معناهای واژه زور، را جور و جفا آورده است ) . در پارسی میانه واژهٔ زور /zūr/ به شکل zōr خوانده می شد. واج ‹ز› پارسی میانه در گویش ها و زبان های دیگر ایرانی گاه به ‹ژ› و ‹ج› می ترادیسد ( =تبدیل می شود ) . برای نمونه ‹روز› در برخی زبانها و گویش های ایرانی ‹روژ› یا ‹روج› گفته می شود. یا به جای ‹زیر› می گویند ‹جیر›. یا برای نمونه به ‹ژرف› در فارسی میانه می گفتند ‹زَفر›.
...
[مشاهده متن کامل]

به همین دلیل گمان می کنم واژه جور /jōr/ ( و در نتیجه جبر ) واژه ای ایرانی است و عربی آن را از ما گرفته است.

ظلم
مثال: یه جمع تو چنگ جبر جغرافیا
در این مثال جبر به معنی اجباره
واداشت . . ورز. . فشار. . واداری . .
جبر / jabr /
مترادف جبر: ضرورت، اجبار، زور، ستم، ظلم، عنف، فشار، قهر، ریاضی
متضاد جبر: اختیار، تفویض
برابر پارسی: زور، فشار، ناگزیر کردن
رسته، رشته ، رشته گون
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس