جایگیر

/jAygir/

    fixed
    established
    impressed
    successor

فارسی به انگلیسی

جایگیر شدن
deploy, entrench, lodge

جایگیر کردن
deploy, station

جایگیر کردن در حافظه
inscribe

جایگیر کردن در فکر
infuse

جایگیر کردن در مغز
infuse

مترادف ها

expletive (اسم)
جایگیر، پر کننده

expletory (صفت)
جایگیر، اشباعی، تکمیل کننده

fixed (صفت)
معین، مقرر، ثابت، پا بر جا، جایگیر، مقطوع، ماندنی

پیشنهاد کاربران

جای گیر: متمکن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۹۶ ) .

بپرس