جایگیر شدنdeploy, entrench, lodgeجایگیر کردنdeploy, stationجایگیر کردن در حافظهinscribeجایگیر کردن در فکرinfuseجایگیر کردن در مغزinfuse
expletive (اسم)جایگیر، پر کنندهexpletory (صفت)جایگیر، اشباعی، تکمیل کنندهfixed (صفت)معین، مقرر، ثابت، پا بر جا، جایگیر، مقطوع، ماندنی
بر جایپا برجااستوارنشستن گهی سازمش زین سریرکه باشد برو جاودان جای گیر✏ �نظامی�جای گیر: متمکن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۹۶ ) . + عکس و لینک