جایگیر شدنdeploy, entrench, lodgeجایگیر کردنdeploy, stationجایگیر کردن در حافظهinscribeجایگیر کردن در فکرinfuseجایگیر کردن در مغزinfuse
expletive (اسم)جایگیر، پر کنندهexpletory (صفت)جایگیر، اشباعی، تکمیل کنندهfixed (صفت)معین، مقرر، ثابت، پا بر جا، جایگیر، مقطوع، ماندنی