جاوید

/jAvid/

    eternal
    immortal
    eternity
    the next world
    [adj.] eternal
    [n.] eternity
    everlasting
    perennial
    permanent
    perpetual

فارسی به انگلیسی

جاوید نام
immortal

جاوید کردن
immortalize

مترادف ها

amaranth (اسم)
گل تاج خروس، همیشه بهار، جاوید

immortal (صفت)
جاوید، ابدی، فنا ناپذیر، جاویدان، لازال

eternal (صفت)
بی پایان، پیوسته، جاوید، دائمی، همیشگی، ابدی، جاودان، ازلی، لایزال، خالد، بدون سرانجام و سراغاز، سرمد، فنا ناپذیر

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

جاویدجاویدجاویدجاوید
جاوید= دایم ، ابدی ، فنا ناپذیر ، پدرام
این واژه فارسی می باشد
جاوید: ریشه ی این واژه در سنسکریت یَو yav می باشد که فعل سببی از یو yu می باشد و در اوستایی یوه yava بوده و در سنسکریت چنین صرف می شود: یَوَیامی yavayāmi جاودانه می کنم، یَوَیَسی yavayasi جاودانه می کنی، یَوَیَتی yavayati جاودانه می کند؛ حاصل مصدر: یَوَییتوم yavayitum جاودانه سازی.
...
[مشاهده متن کامل]

در پارتی: یاوِد yāved؛ در پهلوی: یاوِد یا یاوِت و جاوِد یا جاوت yāved/t، jāved/t به معنی پاینده، همیشگی، ابدی.

پاینده
بی زوال. [زَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی زوال ) دایم. همیشگی. باقی. مستمر. زایل نشدنی. جاوید. جاویدان. بدون تغییر. تغییرناپذیر. ابدی و دائمی. ( ناظم الاطباء ) :
یکی را مباد عزل یکی را مباد غم
یکی باد بی زوال یکی باد بی کنار.
...
[مشاهده متن کامل]

فرخی.
باد عمرت بی زوال و باد عزت بیکران
باد سعدت بی نحوست باد شهدت بی شرنگ.
منوچهری.
می بخشد به او به آنچه آماده کرده است جهت او از قسم راحت و کرامت و بودن در مقام ابدی بی زوال. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ) .
آنست بی زوال سرای ما
والا و خوب و پرنعم و آلا.
ناصرخسرو.
اگردارد جواب آن سؤال او
رسد اندر سرای بی زوال او.
ناصرخسرو.
عمر فانی را بدین در کار بند
تا بیابی عمر و ملک بی زوال.
ناصرخسرو.
اگر شکرکردی بدین ملک و مال
بمالی و ملکی رسی بی زوال.
سعدی.
گفتش ای شاه جهان بی زوال
فهم کژ کرد و نمود او را خیال.
مولوی.

جاوید
ریشه هندواروپائی حاوید ایو - aiu اصطلاحا نیروی رندگی ودر اوستا نیز ایو aiiu یا زندگی جاودان و در سانسکریت ایو ayu یا زندگی و در یونانی ایون aiōn یا نیروی حیات ودر زبان المانی اویگ ewig یا جاودان
...
[مشاهده متن کامل]

فرگرد جاودان در انگلیسی واژه های فراوان مانند ever ، eternity ، longevity ، utopia ، medieval ، و واژه هندی ایورودیک Ayurvedic یا روش قدیمی با درمان طبیعی که امروز در هندوستان رواج دارد.
ماند برین خاک جاوید کس و در بونانی ایون
تو را توشه از راستی باد و بس. فردوسی

جاوید : مانا . همیشگی . پایدار . ابدی . ماندنی .
مؤبد. [ م ُ ءَب ْ ب َ ] ( ع ص ) همیشه و جاوید و سرمد و پایدار و ابدی. ( ناظم الاطباء ) . به معنی همیشه است مأخوذ از ابد. ( از غیاث ) . ابدی. جاوید. جاودان. جاویدان. جاودانه. همیشه. لایزال. ( یادداشت مؤلف ) :
...
[مشاهده متن کامل]

باش همیشه ندیم بخت مساعد
باش همیشه قرین ملک مؤبد.
منوچهری.
سزد که عید کنم در جهان به فر رشید
که نظم و نثرش عید مؤبد است مرا.
خاقانی.
در ترقی درجات معالی و استجماع مآثر حمیده مؤبد و مخلد باد. ( سندبادنامه ص 256 ) . با تو عهدی مؤکد و پیمانی مؤبد بستیم. ( ترجمه تاریخ قم ص 251 ) .
- مؤبد و مخلد گردانیدن ؛ ابدی ساختن. جاودانه کردن. جاودانی ساختن : اسم و صیت نوبت میمون. . . بر امتداد ایام مؤبد و مخلد گردانید. ( کلیله و دمنه ) . ذکر ایشان بر صفحه ایام نگاشت و داغ ایشان بر پیشانی روزگار نهاد و نام ایشان را تا ابد مؤبد و مخلد گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ) .
- جاوید و مؤبد گردانیدن ؛ مؤبد و مخلد گردانیدن. جاودانی و ابدی ساختن : صیت نیک بندگی من ، ملک را جاوید و مؤبد گردانید. ( کلیله و دمنه ) .
- حبس مؤبد ؛ حبس ابد. حبس ابدی. ( یادداشت مؤلف ) . برای همیشه زندانی بودن.

ابدی
بی مرگ ؛ جاوید. جاویدان.
مانا جاودان همیشگی
مانا همیشگی پایا
عدن
انوشه
فنا ناپذیر

ابدی، پایا، پایدار، جاویدان، خالد، دایم، دایمی، سرمد، فناناپذیر، قیوم، لایزال، مانا، ماندنی، مدام، همیشگی
جاوید: در پهلوی یاوت yāwēt بوده است.
( ( تو نیز آفرین کن که گوینده ای
بدو ، نام جاوید جوینده ای ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 226. )

خالد
پدرام
طایفه جاوید ایل زلکی لر بختیاری
بودنی
باقی
زنده باد
طایفه جاوید ایل لر ممسنی
طایفه جاوید لر ممسنی
ساکن در فارس
ایل جاوید ایل بزرگ لر ممسنی ساکن در استان فارس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس