endure
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
در قید حیات، زنده، جاندار، جاودان، حی
بی پایان، پیوسته، جاوید، دائمی، همیشگی، ابدی، جاودان، ازلی، لایزال، خالد، بدون سرانجام و سراغاز، سرمد، فنا ناپذیر
ابدی، جاودان، ازلی، سرمد
ابدی، جاودان، رخ دهنده دو مرتبه در هفته
جاودان
پیشنهاد کاربران
پایدار ، شادی ، جاویدان ، جاودانه
خالِد
همیشه هست . [ هََ ش َ / ش ِ هََ ] ( اِخ ) اسم پاک لفظ الباقی است یعنی ذاتی که فنا را در ساحت کبریای او راه نیست . ( انجمن آرا ) . خداوند. اﷲ.
همیشه پایدار
مؤبد. [ م ُ ءَب ْ ب َ ] ( ع ص ) همیشه و جاوید و سرمد و پایدار و ابدی. ( ناظم الاطباء ) . به معنی همیشه است مأخوذ از ابد. ( از غیاث ) . ابدی. جاوید. جاودان. جاویدان. جاودانه. همیشه. لایزال. ( یادداشت مؤلف ) :
... [مشاهده متن کامل]
باش همیشه ندیم بخت مساعد
باش همیشه قرین ملک مؤبد.
منوچهری.
سزد که عید کنم در جهان به فر رشید
که نظم و نثرش عید مؤبد است مرا.
خاقانی.
در ترقی درجات معالی و استجماع مآثر حمیده مؤبد و مخلد باد. ( سندبادنامه ص 256 ) . با تو عهدی مؤکد و پیمانی مؤبد بستیم. ( ترجمه تاریخ قم ص 251 ) .
- مؤبد و مخلد گردانیدن ؛ ابدی ساختن. جاودانه کردن. جاودانی ساختن : اسم و صیت نوبت میمون. . . بر امتداد ایام مؤبد و مخلد گردانید. ( کلیله و دمنه ) . ذکر ایشان بر صفحه ایام نگاشت و داغ ایشان بر پیشانی روزگار نهاد و نام ایشان را تا ابد مؤبد و مخلد گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ) .
- جاوید و مؤبد گردانیدن ؛ مؤبد و مخلد گردانیدن. جاودانی و ابدی ساختن : صیت نیک بندگی من ، ملک را جاوید و مؤبد گردانید. ( کلیله و دمنه ) .
- حبس مؤبد ؛ حبس ابد. حبس ابدی. ( یادداشت مؤلف ) . برای همیشه زندانی بودن.
... [مشاهده متن کامل]
باش همیشه ندیم بخت مساعد
باش همیشه قرین ملک مؤبد.
منوچهری.
سزد که عید کنم در جهان به فر رشید
که نظم و نثرش عید مؤبد است مرا.
خاقانی.
در ترقی درجات معالی و استجماع مآثر حمیده مؤبد و مخلد باد. ( سندبادنامه ص 256 ) . با تو عهدی مؤکد و پیمانی مؤبد بستیم. ( ترجمه تاریخ قم ص 251 ) .
- مؤبد و مخلد گردانیدن ؛ ابدی ساختن. جاودانه کردن. جاودانی ساختن : اسم و صیت نوبت میمون. . . بر امتداد ایام مؤبد و مخلد گردانید. ( کلیله و دمنه ) . ذکر ایشان بر صفحه ایام نگاشت و داغ ایشان بر پیشانی روزگار نهاد و نام ایشان را تا ابد مؤبد و مخلد گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ) .
- جاوید و مؤبد گردانیدن ؛ مؤبد و مخلد گردانیدن. جاودانی و ابدی ساختن : صیت نیک بندگی من ، ملک را جاوید و مؤبد گردانید. ( کلیله و دمنه ) .
- حبس مؤبد ؛ حبس ابد. حبس ابدی. ( یادداشت مؤلف ) . برای همیشه زندانی بودن.
پایداࢪ
همیشه ابدی
بی زوال. [زَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی زوال ) دایم. همیشگی. باقی. مستمر. زایل نشدنی. جاوید. جاویدان. بدون تغییر. تغییرناپذیر. ابدی و دائمی. ( ناظم الاطباء ) :
یکی را مباد عزل یکی را مباد غم
یکی باد بی زوال یکی باد بی کنار.
... [مشاهده متن کامل]
فرخی.
باد عمرت بی زوال و باد عزت بیکران
باد سعدت بی نحوست باد شهدت بی شرنگ.
منوچهری.
می بخشد به او به آنچه آماده کرده است جهت او از قسم راحت و کرامت و بودن در مقام ابدی بی زوال. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ) .
آنست بی زوال سرای ما
والا و خوب و پرنعم و آلا.
ناصرخسرو.
اگردارد جواب آن سؤال او
رسد اندر سرای بی زوال او.
ناصرخسرو.
عمر فانی را بدین در کار بند
تا بیابی عمر و ملک بی زوال.
ناصرخسرو.
اگر شکرکردی بدین ملک و مال
بمالی و ملکی رسی بی زوال.
سعدی.
گفتش ای شاه جهان بی زوال
فهم کژ کرد و نمود او را خیال.
مولوی.
یکی را مباد عزل یکی را مباد غم
یکی باد بی زوال یکی باد بی کنار.
... [مشاهده متن کامل]
فرخی.
باد عمرت بی زوال و باد عزت بیکران
باد سعدت بی نحوست باد شهدت بی شرنگ.
منوچهری.
می بخشد به او به آنچه آماده کرده است جهت او از قسم راحت و کرامت و بودن در مقام ابدی بی زوال. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ) .
آنست بی زوال سرای ما
والا و خوب و پرنعم و آلا.
ناصرخسرو.
اگردارد جواب آن سؤال او
رسد اندر سرای بی زوال او.
ناصرخسرو.
عمر فانی را بدین در کار بند
تا بیابی عمر و ملک بی زوال.
ناصرخسرو.
اگر شکرکردی بدین ملک و مال
بمالی و ملکی رسی بی زوال.
سعدی.
گفتش ای شاه جهان بی زوال
فهم کژ کرد و نمود او را خیال.
مولوی.
ماندگار
بی مرگ ؛ جاوید. جاویدان.
همیشگی
ابدی، جاوید، پایا، نمیرا، خالد، سرمدی
سرمدی. . . نمیرا. . . عدن. . . . خالد. . . پایدار. . . ابدی. . . . همیشگی. . . جاوید. . .
عدن
خالد، پایا، جاویدان، سرمد، فناناپذیر، مخلد، مدام، مستدام، ابدی
جاودان به معنی همیشه وابدی
پایدار
ابدی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)