جاهل

/jAhel/

    insipient
    blind
    dunce
    ignoramus
    ignorant
    ill-informed
    peasant
    uncivilized
    uninformed
    unlearned

مترادف ها

foolish (صفت)
مزخرف، نادان، ابله، احمق، ابلهانه، جاهل، نابخرد

unwise (صفت)
نادان، جاهل، غیر عاقلانه

uninformed (صفت)
جاهل، بی اطلاع

unknowable (صفت)
جاهل، بی اطلاع، ندانسته، ماورا تجربیات انسانی، ندانستی، غیر قابل ادراک و فهم

unknowing (صفت)
جاهل، نا اگاه، بی اطلاع، ندانسته، ماورا تجربیات انسانی، ندانستی، غیر قابل ادراک و فهم

پیشنهاد کاربران

گند راه. گندزده :جاهل.
جاهلیت:گندزدگی. گندراه.
جاهل:گندباش.
جاهلی:گندباشی.
جاهلیت:گَندِشیَت.
جاهل مآب:گَندِشگرا.
معنی جاهل: نادان
مخالف: دانا
مهمل پناه. [ م ُ م َ پ َ ] ( ص مرکب ) کنایه از جاهل است. ( آنندراج ) :
میزند هرکس دم از فطرت بود مهمل پناه
وآنکه او می لافد از دانش بود کردن شعار.
ملافوقی یزدی ( از آنندراج ) .
جهل نیز به معنای انجام دادن ناآگاهانه یک عمل است. جهل متضاد علم است. بنابراین جهل یعنی نبود علم خواه جاهل بداند که نمی داند یا نداند که نمی داند.
جاهل یعنی شخصی که نمی فهمد. . .
جاهل به کسی گفته می شود که احساساتش بر منطق غلبه کند
مهمل پناه . [ م ُ م َ پ َ ] ( ص مرکب ) کنایه از جاهل است . ( آنندراج ) : میزند هرکس دم از فطرت بود مهمل پناه وآنکه او می لافد از دانش بود کردن شعار. ملافوقی یزدی ( از آنندراج ) .
جاهل : [عامیانه، اصطلاح] جوان، نادان.
جوان ، کم تجربه در زبان ملکی گالی بشکرد
کم عقل. . . . بی خرد. . . کودن. . . . . نادان. . . .
نادانا.
جاهل یعنی ( جای هل ) منظوری مکان قرار گیری ادویه هل است هههههههه
جوان مغرور در زبان ملکی گالی بشکرد
بی دانش
بی دانش - بی علم - نادان
کسی که بر اشتباه خودپافشاری کند
در پهلوی " کانا " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
کانایش = جهالت
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
باتامس bã - tãms ( با= پیشوند دارندگی + تامس از اوستایی: تانثرَوَنت= جهل )
بااِویز bã - eviz ( با= پیشوند دارندگی + اویز از اوستایی: اِویذوَنگه= جهل )
نادان
ناآگاه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس