جاه

/jAh/

    rank
    dignity
    elevation
    station
    status

فارسی به انگلیسی

جاه بخش
kingmaker

جاه طلب
ambitious, social climber, greedy of honours, wannabe

جاه طلبانه
ambitiously

جاه طلبی
aggrandizement, ambition, emulation, greed for honours, ambitiousness

جاه نمایی
pomp, pomposity

جاه و جلال
elevation, honor

جاه و مقام
high-ness

مترادف ها

eminence (اسم)
بلندی، بزرگی، تعالی، پشته، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه، علی، علو

dignity (اسم)
بزرگی، برو، مقام، خطر، مرتبه، رتبه، وقار، شان، جاه، سربزرگی

pomp (اسم)
شکوه، جاه، طمطراق، تجمل، فرهی، فره، حشمت، غرور و تظاهر

eminency (اسم)
بلندی، بزرگی، تعالی، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه

پیشنهاد کاربران

سلیم
جاه: بزرگ منشی
شکوه
جاه
یک یک واژه سره پارسی است که از دو سو خوانده میشود و معنی میدهد.
جاه 🔄 آج
آج = امروز، همین اکنون
پس جاه تان آن جاه است که همین اکنون در آن جاه زندگی میکنید.
همچنان. !
جاه = جا/جه، آ
...
[مشاهده متن کامل]

جا/جه = درون آن بودن، در آن ماندن،
جاه = از آن کار گرفتن
جاه = دیدن و یا دیده شده و به دست آمده و کار گرفتن و ماندن و ساختن توانستن و رد شدن.
جاه
زمین جاه زندگی و یا فرشته زندگی است.
آ = آواز
آواز = آغاز زندگی.
جاه = تن
تن ما آن جاه است که روان/روح ما در درون آن است.
روان/روح ما جان تن ما است و میباشد.
زمین و یا کشور و یا میهن ما تن ما است و ما جان آن میباشیم.
کره زمین تن ما زنده جانان است و ما جان زمین میباشیم.
جاه = تن آواز، تن روان
جاه = تن ما، ما درون جاه هستیم.
ما جان جاه هستیم.
جاه تن ما میباشد.
مادر
مادر = ما ، در
سرزمین مادری
جاه 🔄 آج
جاه = آن مکان که یک چیز مانده شود، آن مکان که شما همین اکنون زندگی میکنید.
جاه برای مکانی گفته میشود که از آن کار گرفته شود و در آن ( شور ) باشد.
شور و جنب و جوش ( مری و نامری ) دارد که ما دیده می توانیم و دیده نمی توانیم.
با دانش شناخت پیدا میکنیم و از جاه خالی رد شده و جای پر را کار میگیریم.
جاه = صندوق آواز، صندوق زندگی
هر کجا که جاه باشد آدمی آن جاه را به دست آورده و درست کرده و زندگی میکند.
این واژه ( جاه ) یک رمز است که نشان میدهد در هر جاه زندگی ممکن است و میباشد ( جا، آ ) جاه.
هستی
خرد
زندگی
مستی
جاه = جمع و جوش

جاه: جاهریخت تازی شده ی " گاه " است که در پهلوی gās بوده است .
( ( بدان ایزدی جاه و فر کیان
ز نخچیر گور و گوزن ژیان. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 251. )

بپرس