جانور

/jAnevar/

    animal
    beast
    zoo-
    monster
    vermin

فارسی به انگلیسی

جانور پرده پا
webfoot

جانور پیل دندانی
tusker

جانور جوان
youngling

جانور خاک زی
groundling

جانور خاکی
groundling

جانور خوی
beastly, brute

جانور دریایی دارای صدف
shellfish

جانور دریایی دارای لاک
shellfish

جانور شناسانه
zoological

جانور شکارگر
beast of prey

جانور گراز دندان
tusker

جانور گیاه خوار
herbivore, herbivorous animal, the herbivora

جانور ماده
she

جانور مانند
animal, brutish

جانور مهیب
monster

جانور موذی
vermin

جانور ویژه اصلاح نژاد
stud

جانور کشند
killer

مترادف ها

beast (اسم)
چهارپا، حیوان، جانور، عنتر

animal (اسم)
حیوان، جانوری، جانور

brute (اسم)
حیوان، جانور، مخلوق، ادم بیشعور و کودن یا شهوانی

creature (اسم)
جانور، موجود، افریده، مخلوق، سرشت

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی جانور از ریشه ی دو واژه ی جان و ور فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

جانورجانورجانورجانورجانورجانور
دوستان برای مفهوم دارنده جان ما واژه جاندار ( جانداران ) را در فارسی داریم که در معنای موجود زنده است چه گیاه باشد و چه جانور . معنی واژه جانور دارنده جان نیست. جانور یعنی جانداری که می جنبد و در این واژه
...
[مشاهده متن کامل]
�ور� از �بر دن� و �برنده� و بخود دارنده می آید که مفهوم جنبش در آن است. اگر از ریشه ترکی هم بود هیچ مشکلی نبود، چون همه زبانها با هم بده و بستان داشته و دارند و زبانهای ایرانی و ترکی هم قرنهاست با هم داد و ستد دارند. ولی در این مورد *vyana - bara - در زبان باستانی ایرانی وجود داشته و به معنی جانداری است که جنبش و جان را با خود حمل میکند.

منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
در جواب به کسانی که فقط خودش رو گول می زنند و حرف های بدون سند و مدرک می زدند با این حرف خودتان خار و بی ارزش می کنید بس کنید هر کسی به من و خانواده من توهین حرمزاده بی ناموس بی رگ و ریشه سیم کش و جاکش و خودش و جد آبادش هست اگر توهین کند
جواب شما ها
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
▪️انسان کور را می توان درمان کرد اما نادان متعصب را هرگز. . . !
تعصب کور کورانه انسان بینا را کودن می کند. تعصب یک امر اشتباه است، حال فرقی نمی کند که این تعصب نسبت به دین، مذهب، نژاد، قوم، رنگ و حتی فردی باشد. تعصب، تعصب نام دارد. انسان متعصب برای مخفی کردن ضعف اجتماعی خود همواره در حال فرافکنی، تهمت، افترا، دروغ پردازی و جعل سازی نسبت به منتقدان خویش است.
غافل از اینکه برجسته ترین راه شناخت یک انسان بزرگ، اعتراف شجاعانه او به اشتباهات گذشته ی خویش است. از تعصب بپرهیزیم؛ تعصب، بیجا و بجا ندارد. تعصب، تعصب است. هر کس به وسعت تفکرش آزاد است. . . !
✍کریستوفر هیچنز

جانورجانورجانورجانورجانور
جانور = جان ور
ور یعنی دارنده، صاحب
جانور= دارای جان
موجود زنده
معمولا به حیوانات وحشی جانور گفته میشود.
مثلا سخنور یعنی صاحب سخن
در پاسخ به کاربر محترم، پسوندهای "ور" و "وار" و "واره" با واژه های "بر" و "بار" و بُنواژه ی "بردن[باردن]" همگی از یک ریشه نیستند.
در مورد بر و بار این دو به معنای بالا و بلند است. ر ک توضیحات جامع بنده در قسمت بار
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین پسوند ور در واژه های جانور، دانشور، هنرور، سخنور، تاجور، سرور، بارور، پیشه ور، نامور، ، داور ( دادور ) ، پهناور و. . . همیشه صفت ساز نیست بعضا در قالب فرمول تشخیص صفت قرار نمی گیرد
در این فرمول مثلا برای تشخیص صفت زیبا در ترکیب موصوفی " گل زیبا" می گوییم ۱ - گل زیباتر ۲ - گل زیبا زیبا است در هر دو فرمول معنی دارد
ولی در مورد پیشه ور یا پیله ور نمی توانیم بگوئیم پیشه ور تر یا پیله ور تر
ور در این دو کلمه ارتباط با صفت ندارد بلکه قید است قید حالت یعنی کسی که کارو پیش مرتبط دارد پیش در هنر پیشه یعنی کسی که کارش هنر است
وار در واژه های استوار، امیدوار صفت ساز است ولی در کلمه خروار خر یعنی بزرگ و خروار یک مقیاس وضعی ماخوذ از خر ( بزرگ ) است ، ، پسوند وار در کلمه دشوار یعنی گونه دِِش در دِشوار و دِشمن و دِشنه و دژ یعنی سرسختی و دشوار یعنی سخت گونه ولی نمیتوانیم بگوییم امیدوار هم یعنی امید گونه
یک جاهایی مثل، امیدوار و استوار صفت ساز هست ولی

در زبان ترکی به گرگ میگن جنه وار ولی در قدیم به تمام موجودات زنده بغیر از انسان در زبان ترکی گفته میشد جنه وار ( canavar ) ، که ترکیب این واژه به این صورت است در ترکی مالکیت یا داشتن چیزی با کلمه ی ( وار
...
[مشاهده متن کامل]
) مشخص میشود مثلا بخواهیم بگیم شخصی پولدار هست میگیم پولی وار بخواهیم بگوییم چیزی جان دار است میگوییم ( جانی وار ) و کلمه ی جانور نیز از آن ساخته شده است به معنی موجود زنده . جانی وار بعدا به جنه وار و سپس در فارسی به صورت جانور استفاده شده است. ریشه زبان ترکی میباشد.

درود
در پاسخ به کاربر عطار
واژه ی جانور یک واژه ی نوساز و امروزی نیست که گرته برداشته از [ذات الحیات] تازی باشد.
واژه ی جانور خودش واژه ای کهن است که پیشینه در زبان پهلوی داشته و به ریخت جانَوَر آوایِش می شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

از نگاه چمی ( معنایی ) ، واژه های جانور و ذات الحیات یکسره همچم نیستند، ذات الحیات به چم جاندار است که از ریززیها ( میکروبها ) تا گیاهان و جانوران را دربرمی گیرد لیک جانور به یک جاندار پُریاخته ایِ دگرخوار گفته می شود.
هرآینه شیوه ی ساخت این دو واژه نیز همانند هم نیست، واژه ی جانور از نام پسوند ساخته شده از سویی واژه ی ذات الحیات از آمیختگی دو نام پدید آمده است.
جدای از این، در شهرآیینی کهن ایران، پارسی زبانان نیازی نداشتند که از زبان بیابانگردان واژه ای گرته برداری کنند، پارسی میانه یا پهلوی و نیز پارسیِ کنونی به آن اندازه پربار و توانمند بوده و هستند که نیازهای خود را درونسازی کنند.
واژه ی ذات ( =سرشت، گوهر ) گفته شده که از "زاد" پارسی گرفته شده.
زبان تازی برای واژه ی جان برابرواژه ی درستی ندارد گاهی آن را به حیات ( =زندگی ) برگردان می کند گاهی به روح ( =روان ) و گاهی به نفس ( =خود ) و واژه ی جداگانه ای برای آن نمی تواند در خودش بیابد.

درود
بازنمود و روشنگری درباره ی پسوند "وَر":
پسوندهای "ور" و "وار" و "واره" با واژه های "بر" و "بار" و بُنواژه ی "بردن[باردن]" همگی از یک ریشه و دارای دیرینگی در زبانهای اوستایی و پهلوی و از ریشه آریواروپایی [bhre] هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

پسوند ور در واژه های جانور، دانشور، هنرور، سخنور، تاجور، سرور، گنجور، بارور، مزدوَر، پیشه ور، نامور، شادوَر، داور ( دادور ) ، پهناور و. . . زابَنده ( زابساز، صفتساز ) است.
وار در واژه های استوار، امیدوار، خروار، شتروار، سوار ( اسوار، اسب بار ) ، پشتوار ( پشتواره ) ، دلوار، دشوار، هموار، بزرگوار، خانوار ( خانه وار ) ، سبزه وار، گوشواره، ماهواره، دستواره و. . .
زابنده ( صفت ساز ) است نیز به ریخت بار در واژه هایی مانند سبکبار، گرانبار، شتربار ( و اشتربار ) ، پیلبار، کوله بار، سربار، خشکبار، تره بار، زنگبار، رودبار و. . .
پسوند وار گاهی بندواژه ( قید ) ساز است در آمیزواژه هایی مانند دیوانه وار، پروانه وار، فرشته وار، آدم وار و. . .
در همگی این واژگان، پسوند به هرگونه ای که است، همانا چم و معنای بار و باردن را داراست.
برای نمونه: جانور - جان بر - جان بار = موجودی که بارِ جان دارد.
وَر و وار در جایگاه ریشه ی کارواژه ای ( واردن یا باردن ) :
در پروَر و پروار ( پروردن، پرورش ) ریشه ی کارواژه ای است همراه با پیشوند پر، هُزواردن و هزوارش ( پیشوند هز بنواژه ی واردن ) ، فراوردن، فراورش، فراورده ( پیشوند فرا وردن ) ، آوردن ( پیشوند آ که ناینده=منفی ساز است وردن ) : آوردن#بردن.
کارواژه ی وار در ترکی نیز به گمان بسیار از بار و وار و واردن در زبانهای ایرانی مانند پهلوی ریشه می گیرد که در زمانی نه چندان دور در آذربایگان روامند بوده و زبان نیاکان مردم آن سامان بود.

جانِوَر - یادآوری از واژه میش:
در اوستا: اَنومایا ( anumaya )
اَنو: پیشوند منفی ساز
مایا: از ریشه مَشی ( mašya: مَرد، انسان )
معنی: نا انسان ( غیر انسان ) ، جانور، حیوان، چارپا، بهیمه!
پس واژه انگلیسی "animal" هم از این واژه وام گرفته است!
منابع• https://abadis.ir/fatofa/میش/
ر. ک جوان
جانور از جاناوار در زبان تورکی قشقایی گرفته شده استچ
واژه جانور
معادل ابجد 260
تعداد حروف 5
تلفظ jānevar
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: ĵānavar] ‹جاناور›
مختصات ( نِ وَ ) ( اِص . )
آواشناسی jAnevar
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژه ی جانِور در بنیاد خود [جان آور / جاناور] بوده به چم باشنده ی جاندار و زنده، واژه ای ست که کاربرد در زبان پهلوی نیز داشته است.
واژگانی مانند دانشور، هنرور، سخنور و. . . یعنی کسی که آورنده و دارنده دانش، هنر یا سخن و. . . است.
جالب است که هم در زبان های هند و اروپایی، مانند فارسی، انگلیسی، فرانسوی و اسپانیایی، هم در زبان سامی مانند عربی، ریشه واژه جانور از زندگی و حیات گرفته شده است؛ به شرح زیر:
حیوان ( معادل عربی جانور ) از حی و حیات
animal از animar در زبان های هند و اروپایی
جان در فارسی
جانور = دارای جان
جان = گیان = زنده، هستی، حیات و حی در عربی
واژه های گیاه و جهان و کیهان و زندگی از این واژه گرفته شده
ور = پسوند دارنده
جانور
جانور = جان، ور
جان = جان
ور = در، دروازه
در دوران خورشید پرستی همه چیز را دروازه یک ( راز ) میدانستند به همانگونه برای زنده جانان ( جانور ) میگفتند که معنی ( راز جان ) میداد.
...
[مشاهده متن کامل]

خاور
مهور/محور
خورشید
مادر
پدر
برادر
این ( در ) از همان ( ور ) گرفته شده است.

جاندار، حیوان، دابه، دد، سبع، وحش
جانور: هر یک از افراد گروهی از موجودات زنده که برخلاف رستنی ها قادر به حرکت خود به خود هستند و در مقابل محرک های داخلی یا خارجی واکنش از خود نشان می دهند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس