جامه

/jAme/

    apparel
    attire
    clothes
    clothing
    costume
    couture
    drag
    dress
    garb
    garment
    habiliment
    raiment
    suit
    toilet
    toilette
    vestment
    vesture
    wear
    wearables
    duds
    togs
    frock
    [rare.] cloth

فارسی به انگلیسی

جامه ٔ خواب
pajamas

جامه بافتنی
knitwear

جامه بافته
knitting

جامه بافته ازموی خرگوش انقوره
angora

جامه بالماسکه
fancy dress

جامه بخر و بپوش
ready-to-wear

جامه بدل پوشیدن
disguise

جامه برونی
outerwear

جامه بلند و گشاد
gown

جامه بلند و گشاد کشیشان
cope

جامه بلند و معمولا سیاه کشیشان
cassock

جامه بیگاری
fatigues

جامه پرداز
fitter

جامه پشمینه
hair shirt

جامه پوشاندن
invest

جامه پوشی
dressing

جامه پوشیدن
garb

جامه پیش دوخته
ready-to-wear

جامه تنگ زنانه
bodysuit

جامه حرفه بخصوص
habit

مترادف ها

gear (اسم)
لوازم، اسباب، جامه، پوشش، دنده، چرخ دنده، افزار، ادوات، الات، مجموع چرخهای دندهدار، چرخ دنده دار

thing (اسم)
شیی ء، کار، اسباب، جامه، متاع، چیز، دارایی، لباس، شیء

suit (اسم)
جامه، درخواست، نوع، مرافعه، تسلسل، توالی، تقاضا، خواستگاری، دادخواست، عرضحال، یک دست لباس

habit (اسم)
عادت، خوی، جامه، خو، عرف، لباس روحانیت، روش طرز رشد

apparel (اسم)
اسباب، جامه، رخت

livery (اسم)
جیره، جامه، تسلیم، تحویل، رد و بدل، علیق اسب، لباس مستخدم

rig (اسم)
لوازم، اسباب، جامه، لباس، تجهیزات، وضع حاضر، دگل ارایی

garment (اسم)
جامه، رخت، پوشاک، جامه رو

vesture (اسم)
جامه، پوشاک، لباس رسمی پوشیدن

raiment (اسم)
جامه، پوشاک

tog (اسم)
جامه

toggery (اسم)
جامه، رخت، ملبوس، یراق و دهانه اسب، لباس فروشی

costume (اسم)
جامه، لباس، لباس محلی

clobber (اسم)
جامه، لباس، دنده

togs (اسم)
جامه، ملبوس

habiliment (اسم)
جامه، ارایش، استعداد فکری

پیشنهاد کاربران

جامه
گویش:jameh
پارسی یا عربی یا انگلیسی:پارسی
برابر:پیراهن
جامه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) پارچه بافته نادوخته را گویند.
یامک میگویند از فهلوی است! در کدام کتاب و شعر فهلوی ؟
یاما به جامه
مثل آی یانا به آیینه
یا تاوا به تاوه از مصدر تاولاماک توولاماک
...
[مشاهده متن کامل]

ساوا به ساوه
یاماک قطعه ای پارچه برای رفع پارگی که در تورکی روز استفاده میشه .
در همین ساختار مفهومی
یاماخلی
یاماخلاماخ

سلب
نوعی لباس ، پیراهن
در لری بختیاری
جامه: جُوِه ( پوشش بالا تنه )
جُوِته بِدِرار: جامه ات را دربیاور
تن پوش
جامه اهدایی بزرگان یا بهتره بپرسیم از گوگل : به بزرگان چه لباس و با جامه اهدا میکنند = خلعت
پیراهن لباس
پامدوگ
جامه:پوشش، پوشیدنی، پوشاک، پیراهن، پیرهن، لباس.
لباس، پیراهن
لباس، خلعت، پوشش، پوشیدنی، پوشاک، پیراهن، پیرهن، ثوب، حله، دثار، رخت، قمیص، ملبوس، جام، صراحی
جامه: بستر و رختخواب
( به خواب و به آرامش آمد شتاب
بغلتید بر جامه افراسیاب )
و یا
( از آن خوردن زهر با کس نگفت
یکی جامه افگند و نالان بخفت )
دکتر کزازی در مورد واژه ی جامه می نویسد: ( ( "جامه" را که هم در معنی پوشیدنی به کار می رود و هم در معنی گستردنی، بِدُرُست می توان با کار برد "رخت" سنجید ؛ این واژه نیز، هم در معنی لباس بکار می رود، هم در" رختخواب" در معنی بستر و بالین. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۳٠۸. )
جامه در پهلوی یامگ yamag بوده است .
( همان ص 245 )

جامه بیرون کشیدن : لباس را از تن در آوردن
" حسنک را فرمودند که جامه بیرون کش "
یعنی لباست را در بیاور.
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۳.
لباس
کسا
خلعت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس