کاپ
واژه جام از فارسی میانه ( ǰām، �شیشه� ) . مربوط به اوستایی 𐬫𐬀𐬨𐬀 ( یاما، �شیشه� ) .
منابع ها. لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی به پهلوی
واژگان مترادف و متضاد
... [مشاهده متن کامل]
ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
فرس جم به اسب تازه نفس معنی شده در حالی که فرس مرکب است و فارس بر وزن فاعل مرکب سوار .
شاخ مرکب شکل ابتدایی و سپس جام .
جام به معمای شیشه در استانبولی کاربرد دارد . به شیشه جام گفته می شود
... [مشاهده متن کامل]
نی درش معمور و نی سقف و نه بام
نه در آن بهر ضیائی هیچ جام.
جام. ( اِ ) به اصطلاح کاسه گران هفت تا را گویند از عالم تقوز که در ترکی نه تاست و در هندی کوری بیست تا :
برسم کاسه گرم باده میدهد ساقی
که پیش همت او چند کاسه یک جام است.
اثیر ( از آنندراج ) .
باز هم می گویم جام صد درصد پارسی است.
واژه جام
معادل ابجد 44
تعداد حروف 3
تلفظ jām
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: ĵām]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی jAm
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
واژه جام کاملا پارسی است چون در عربی می شود کوب در ترکی می شود bardak این واژه یعنی جام صد درصد پارسی است.
پیمانه
کؤوس . [ک ُ ئو ] ( ع اِ ) ج ِ کأس . ( ترجمان القرآن ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . جامها. پیاله ها : از شام تا فلق و از بام تا شفق به معاطات کؤوس مدام و معانات پریچهرگان خوش اندام . . . ( جهانگشای جوینی ) .
آوند شراب
ظرف در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
ادم برجسته که همیشه موفقیت کسب کرده و جام زندگی را بدست اورده
پیاله
قفل کردن موتور وسایل نقلیه به صورت ناگهانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)