جاری شدن


    inrush
    dribble
    flow
    gutter
    pour
    spew
    stream
    sweat
    well

فارسی به انگلیسی

جاری شدن به اسانی
circulate

جاری شدن به بیرون
effuse

جاری شدن تدریجی
trickle

مترادف ها

pour (فعل)
پاشیدن، ریختن، افشاندن، جاری شدن، روان ساختن، باریدن

rill (فعل)
جاری شدن

stream (فعل)
جاری شدن، ساطع کردن، بطور کامل افراشتن

run (فعل)
اداره کردن، نشان دادن، ادامه دادن، راندن، جاری شدن، دویدن، پیمودن، دایر بودن، پخش شدن، دوام یافتن، پوییدن

trill (فعل)
لرزیدن، چهچه زدن، جاری شدن، روان شدن، چرخیدن، با تحریر خواندن، پیچانیدن

flux (فعل)
جاری شدن، اب کردن، گداختن

disembogue (فعل)
ریختن، خالی شدن، جاری شدن

gush (فعل)
جاری شدن، روان شدن، فواره زدن

emanate (فعل)
جاری شدن، بیرون آمدن، سرچشمه گرفتن، تجلی کردن

پیشنهاد کاربران

راه گرفتن
مثال:
لیوان ریخت و آبمیوه از روی میز راه گرفت.

بپرس