جاری

/jAri/

    sister-in-law
    current
    ongoing
    present-day
    running
    runny
    effusive
    flwing
    wife of the brother of ones husband

فارسی به انگلیسی

جاری بودن
run

جاری شدن
inrush, dribble, flow, gutter, pour, spew, stream, sweat, well

جاری شدن به اسانی
circulate

جاری شدن به بیرون
effuse

جاری شدن تدریجی
trickle

جاری شونده
fluid

جاری کردن
flow, run, stream

جاری کردن به بیرون
effuse

مترادف ها

ooze (اسم)
چکیده، جریان، شهد، لجن زار، جاری، شیره، لجن، بستر دریا، لای، رسوخ

pourer (اسم)
جاری، ریزنده، تراوش کننده

sister-in-law (اسم)
جاری، خواهر زن، خواهر شوهر، زن برادر، زن برادر زن

current (صفت)
رایج، روان، متداول، معاصر، جاری، باقی، شایع، تزند، سیال

going (صفت)
سایر، موجود، رایج، جاری

volant (صفت)
چابک، جاری، سبک روح، پرواز کننده

running (صفت)
مداوم، جاری، دونده، پویا، مناسب برای مسابقه دو

sluicy (صفت)
جاری، ابگیر مانند

پیشنهاد کاربران

چیزهای که در روزمزه انجام میشود. در لحظه وحال
روان٬ ژران ( برگرفته از فرهنگ کوچک ) ٬ تچان، تزاک، رواک ( فرهنگ پهلوی ) .
واژه ( جاری ) دارای ریشه پارسی است
واژه ( جاری ) همریشه با واژه ( کار ) است
همچنین واژه انگلیسی ( current ) همریشه با این واژگان است و دارای ریشه پارسی هستند.
در برگه41 درباره واژه ( کارون ) چنین آمده است
...
[مشاهده متن کامل]

نام رودخانه کارون از همین ریشه کار ( بردن، روان بودن ) است و با واژه current در زبان انگلیسی و واژه ( جاری ) در زبان اَربی هم ریشه است.
پسگشت ( مرجع ) : برگه 41 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .

همانطور که دوستان گفتند از شار = سار/جار / جر / شر ( SHOR ) / /سر ( SOR ) / شهر و . . . آمده که به چم جمع شده و رخداد ثمر از آن جاری شدن است
در شهر = مکان جمع شدن
در شر = شر شر کردن
در شار = ابشار ( اب جاری شده ثمر از جمع و زیاد شدن آن )
...
[مشاهده متن کامل]

در جریان و جاری شدن نیز رخداد ثمر از زیاد شدن و شار شدن = به همین دال شارش به چم ازدیاد ثمر از چیزی را گویند و ابشار = اب جاری شده ثمر از ازدیاد اب
واژه سرسره نیز به چیزی که آسان باعث جاری شدن می شود گفته شده
اما واژه تجن یا تاژ از هتچ یا هتژ یا هتش بوده که نمونه انرا در تراشیدن میبینیم و پیوندی با شار ندارد
تاشید یا تراشید نمونه های زندهمونده از آنها هستند که ریشه ان از هتش یا هتژ یا تاژ یا تاش و شاید واژه تش آتش نیز از آن آمده باشد چون به تندی و تیزی در چیزی دلالت دارد یکی در سوزاندن و دیگری در کندن
آتش = تش بسیار
تش = تند و تیزی که امروزه به در اعصاب و ران نیز بکار میرود = در واژه تشر به تندی در روان سخن گفته می شود
در زبان مازندرانی به آتش تش میگویند و تشر به چم تندی در رفتار و گفتار است

الجاری = کنیز
واژگانی همچون ( جاری، جریان ) به روشنی واژگانی عربی نیستند.
در زبانِ خویشاوندِ سانسکریت نیز واژه ( jhari ) به چمِ ( رودخانه ) و واژه یِ ( jhara ) به چمِ ( آبشار ) بوده است. این را کنار واژگانی همچون ( شریان ( جریان ) ، شار ) بگذارید.
...
[مشاهده متن کامل]

در رویه یِ 122 از نبیگِ ( فرهنگِ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی ) - پوشینه یِ دوم - آمده است:

جاری
جاری یعنی حسادت.
روان . . .
جاری
جاریاربیده ( معرب ) شاری است این واژه بخش دوم واژه آبشار است و در گویش شیرازی آن را شور shoor به چم جاری شدن و لبریز شدن به کار میبرند
جریان
جاری معرب شاری است این واژه بخش دوم واژه آبشار است و در گویش شیرازی آن را شور shoor به چم جاری شدن و لبریز شدن به کار میبرند
۱. یک صفت هست به معنی روان ، متحرک ، زنده و پویا
جاری شدن یعنی to flow
۲. زن برادر شوهر
مثلا : علی و احسان با هم داداشن. این دو ازدواج میکنن
علی با لیلا
احسان با سمیرا
لیلا و سمیرا میشن جاری های همدیگه
...
[مشاهده متن کامل]

* یه واژه دیگه وجود داره بنام "باجناق" که یعنی شوهر خواهر زن
مثلا ملیکا و پارمیدا با هم خواهرن. جفتشون ازدواج میکنن
ملیکا با مهدی
پارمیدا با سعید
سعید و مهدی با هم باجناق هستن
* یه واژه دیگه هم وجود داره به اسم " خسوره " که در هنگام تلفظ میگن ' خوسوره " درست مثل دقیقه که هنگام تلفظ میگن ( دِیقِ )
به پدر شوهر - پدر زن - مادرشوهر - مادر زن میگن خسوره. البته برای شفاف سازی بیشار میگن خسوره مَردِه و خسوره زَنه
خسوره زنه : مادر زن - مادر شوهر
خسوره مرده : پدر زن - پدر شوهر

روان
به زن برادر شوهر گویند .
البته در گویش شهر سیریز به جاری هم عاروس گویند
اورود. ایریس::در زبان لری بختیاری
اورود::آب رود. جاری شدن
ایریس ::. جاری کرد . آب را ریخت
در پهلوی " روگ " برابر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی
این واژه هم چیم واژه تچن و روان است.
در جریان
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
چالان ( خراسانی )
اورود، تَچین، نیرود ( اوستایی )
ایریس ( اوستایی: ایریث )
تَچَر ( اوستایی: تَچَرِ )
فَرشود ( اوستایی: فْرَخشود )
زَگَد ( اوستایی: زْگَد )
...
[مشاهده متن کامل]

ژَغر ( اوستایی: ژْغَر )
غَژار ( اوستایی: غْژارا )
تَزاک، تَچاک ( پهلوی )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس