ثابت کردن


    firm
    prove

فارسی به انگلیسی

ثابت کردن اشتباه کسی
confute

ثابت کردن به رای العین
show

ثابت کردن در جای خود
wedge

ثابت کردن رسم
establish

ثابت کردن رنگ
fix

ثابت کردن شهرت
establish

ثابت کردن فیلم
develop

ثابت کردن نظریه
establish

مترادف ها

proving (اسم)
اثبات، ثابت کردن

fixation (اسم)
ثابت کردن، تثبیت، تحکیم، تعیین، تعلق خاطر، دلبستگی زیاد، عشق زیاد، خیره شدگی

immobilize (فعل)
جمع کردن، ثابت کردن، بی بسیج کردن، از جنبش و حرکت باز داشتن، مدتی در بستربی حرکت ماندن

posit (فعل)
فرض کردن، ثابت کردن، قرار دادن

ascertain (فعل)
معین کردن، معلوم کردن، محقق کردن، ثابت کردن

freeze (فعل)
ثابت کردن، یخ بستن، فلج کردن، منجمد شدن، سرمازدن، برجای خشک شدن، بی اندازه سرد کردن، غیر قابل حرکت ساختن، سرمازده کردن

clinch (فعل)
ثابت کردن، محکم کردن، پرچ کردن، قاطع ساختن، پرچ بودن

stable (فعل)
جا دادن، ثابت کردن، استوار شدن، در طویله بستن

evidence (فعل)
شهادت دادن، ثابت کردن

demonstrate (فعل)
نشان دادن، اثبات کردن، ثابت کردن، شرح دادن، تظاهرات کردن

prove (فعل)
اثبات کردن، ثابت کردن، عیار گرفتن، در امدن، نمونه گرفتن، محک زدن

پیشنهاد کاربران

شناساندن
نشان دادن
معلوم کردن ، نشان دادن
" اُست/ایست/سِت" تکواژی در زبانِ پارسی است که در بافتِ آغازینِ کارواژه می نشیند و برایِ نشان دادنِ
1 - ثابت، فیکس، ایستاده، ثابت کردن ( برای نمونه یک چیزی را ثابت ایستاندن )
2 - قائم بودن ( برای نمونه در هندسه )
...
[مشاهده متن کامل]

3 - ثابت کردن ( برای نمونه اُستوانیدن )
4 - معلوم کردن، مشخص کردن ( همبسته با شماره 3 ) ( برای نمونه اُستوانیدن )
5 - قرار دادن، گذاشتن ( برای نمونه هِشتَن در زبانِ پارسی و stehen /stellen در زبانِ آلمانی و set در زبانِ انگلیسی )
6 - حضور، بودگی، در پیشگاه بودن ( برای نمونه هَستن، آستان، آستانه )
بکار می رود. در واژه هایی همچون "ایستادن/ایستاندن"، "هشتَن/هستن"، " اُستواندن"، " آستان/آستانه" ، " ستون" ، " اُستخوان" ، " اُستوانه" و. . . نیز بکار می رود.
واژگانی همچون stehen، stellen، stand و. . . در زبانِ آلمانی و واژگانی همچون set، establish و. . در زبان انگلیسی نیز وجود دارد.
درباره شماره های 3 و 4 بالا باید گفت که از نظر معنایی چیزی شبیه به واژه یِ ( ascertain ) در زبان انگلیسی و واژه ( feststellen ) در زبانِ آلمانی مدنظر است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهادواژه:
یک واژه یِ پیشنهادی برایِ واژه یِ " aufstellen " = ( برقرار کردن ) در زبانِ آلمانی می تواند واژه " بَراُستواندن یا بَرهِشتَن" باشد.
کارواژه " اُستواندن" بیشتر برابر با کارواژه یِ ascertain در زبان انگلیسی و feststellen در زبانِ آلمانی است تا کارواژه یِ prove .
به آسانی می توان برابرِ کارواژه هایی همچون " مشخص کردن، معلوم کردن، معین کردن" کارواژه هایی با تکواژِ آغازینِ " است" ساخت یا با پیشوندهایی که بر تکواژِ " است" حمل می شود، به برابرهایِ درخوری دست یافت.

محقق کردن ؛ به ثبوت رسانیدن. به منصه ظهور رسانیدن. استوار و قطعی ساختن : بر موجب این قضیت نیت غزوی دیگرمحقق کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 273 ) .
پایور کردن / نمودن
پِی ایستاندن
به اثبات رساندن
گواه آوردن، بازنمایاندن، پابرجا کردن

بپرس