تیز کردن


    sharpen
    strop
    to sharpen
    to whet

فارسی به انگلیسی

تیز کردن با سنگ خان
hone

تیز کردن چاقو
whet

تیز کردن چاقو و غیره با چرخ سنباده
grind

تیز کردن گوش
cock, perk

تیز کردن مداد
point

تیز کردن میل
whet

مترادف ها

grind (فعل)
خرد کردن، ساییدن، اذیت کردن، کوبیدن، سابیدن، سخت کار کردن، اسیاب کردن، تیز کردن، اسیاب شدن

sharp (فعل)
تیز کردن

sharpen (فعل)
تند کردن، تیز کردن، تقلب کردن، تیز شدن، نوک تیز کردن

point (فعل)
نشان دادن، اشاره کردن، متوجه ساختن، گوشه دار کردن، تیز کردن، نوک گذاشتن، خاطر نشان کردن، نقطه گذاری کردن، نوک دار کردن

keen (فعل)
تیز کردن، شدید کردن، شدید بودن، نوحه سرایی کردن

whet (فعل)
برانگیختن، تهییج کردن، تیز کردن

strap (فعل)
کشیدن، تیز کردن، با تسمه اویختن

پیشنهاد کاربران

معنی
آه دل مظلوم به سوهان ماند
گر خود نبرد برنده را تیز کند رو کی میدونه؟
لطفاً جواب بدید
whet

بپرس