با ضربات پیاپی زدن، فلفل پاشیدن، فلفل زدن به، تیرباران کردن
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
تیرباران گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) تیرباران کردن. گرفتن بارانی از تیر بر روی کس یا کسانی :
کمانش کمین سواران گرفت
بر آن نامور تیرباران گرفت.
فردوسی.
به سهراب بر تیرباران گرفت
چپ و راست جنگ سواران گرفت.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
ابر زنگله تیرباران گرفت
به هر سو کمین سواران گرفت.
فردوسی.
رجوع به تیرباران کردن و تیرباران و دیگر ترکیبهای تیر شود.
کمانش کمین سواران گرفت
بر آن نامور تیرباران گرفت.
فردوسی.
به سهراب بر تیرباران گرفت
چپ و راست جنگ سواران گرفت.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
ابر زنگله تیرباران گرفت
به هر سو کمین سواران گرفت.
فردوسی.
رجوع به تیرباران کردن و تیرباران و دیگر ترکیبهای تیر شود.