تکه تکه سازیdismembermentتکه تکه شدگیfragmentationتکه تکه شدنcrumble, disintegrate, shiverتکه تکه شدهdisjointedتکه تکه کردنdisintegrate, disjoint, dismember, lump, shiver, to tear (to pieces), to break into pieces
torn (صفت)چاک چاک، ریش ریش، تکه تکه، پاره شده، درهم دریدهscrappy (صفت)پاره پاره، تکه تکهpiecemeal (صفت)بتدریج، تدریجی، تکه تکهpatchy (صفت)جور بجور، تکه تکه، وصله وصله، وصله دارslatey (صفت)تکه تکه، شبیه سنگ لوح، باریکه باریکهslaty (صفت)تکه تکه، شبیه سنگ لوح، باریکه باریکه
تکه تکه: تَشَقُقتکه تکه شدن=:تَشَقَقتکه تکه کردن: تَشقِیق. . . بهشق القمرشقترک خوردانفطرانفلقانقسمانکسرتَقَطِعقطعتقطیعانفصلتکثّرتکسّر. . . رجوع کنید.تخته تخته . [ ت َت َ ت َ ت َ / ت َ ت ِ ت َ ت ِ ] ( اِ مرکب ، ق مرکب ) قطعه قطعه . پارچه پارچه . ( ناظم الاطباء ) . لخت لخت :چو تخته سنگ بر آن خانه تخته تخته ٔ زر. فرخی . گهی چون تخته تخته ساده سیم اندر هوا بر همگهی چون توده توده سوده کافورست بر بالا. مسعودسعد.اجل س خیسمن جمله با تکه میخواستمخردپیلاش پیلاش+ عکس و لینک