تکلیف

/taklif/

    assignment
    task
    stint
    duty
    school exercise
    suggestion
    imposition

فارسی به انگلیسی

تکلیف درسی
schoolwork

تکلیف درسی دادن
assign

تکلیف دهنده
assigner, assignor

تکلیف مدرسه
schoolwork

تکلیف منزل
homework

تکلیف کردن
charge, exhortation, to suggest, to require

مترادف ها

task (اسم)
کار، تمرین، وظیفه، تکلیف، امر مهم

imposition (اسم)
وضع، تکلیف، تحمیل، مالیات، باج

mission (اسم)
ماموریت، تکلیف، هیئت اعزامی یا تبلیغی

duty (اسم)
کار، ماموریت، گماشت، وظیفه، فرض، خدمت، عهده، تکلیف، عوارض گمرکی

obligation (اسم)
وظیفه، فرض، تعهد، عهده، ذمه، تکلیف، التزام، تکفل معاش

پیشنهاد کاربران

تکلیف کردن یا تکلیف نمودن:تعارف کردن به انجام کاری - در عین اینکه شخص مخیر است برای خواست انجام کاری از وی - بفرما گفتن به انجام ضیافتی خودمانی - فرما زدن ( گویش مازنی ) - به دعوتی خواندن
- . . . . تا آن که به جهت طواف کعبه رخصت طلبیده ( موسیقی دانی از شاه صفی ) هرچند تکلیف نگاه داشتن او در آن سال نمودندمفید نیفتاد. کتاب:ص53ذیل بخش شاه صفی
...
[مشاهده متن کامل]

- گویش محلی ( تا دهه های قبل خیلی رایج بود ) خراسان. ج.

واژه تکلیف
معادل ابجد 540
تعداد حروف 5
تلفظ taklif
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی، جمع: تکالیف]
مختصات ( تَ ) [ ع . ]
آواشناسی taklif
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

( = وضعیت ) و با تعیین به کار می رود و گفته می شود: تعیین تکلیف.
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
کریش kariŝ ( پارتی: kariŝn )
استیت estit ( سنسکریت: sthiti ) .
تکلیف: آنچه کسی باید از دید اخلاقی، قانونی یا عرفی برای دیگری یا برای خودش انجام دهد که یا خود پذیرفته انجام دهد یا قانون و یا عرف برای او تعیین کرده است. ( https://www. cnrtl. fr/definition/devoir )
...
[مشاهده متن کامل]

همتای پارسی واژه ی عربی تکلیف، اینهاست:
هَرگ harg ( پهلوی )
رَستاد rastād ( دری )
آستوگ āstug ( اوستایی: āstugAtu )
کاریا kāryā ( سنسکریت ) .

مجموعه کارها و اعمالی که فرد برای رسیدن به حق انجام میدهد . ( تعریف حقوقی )
🇮🇷 واژه ی برنهاده: کاردوش 🇮🇷
تکلیف از سمت خداوند جز منفعت مخلوق نیست
همخانواده واژه کلفت ( نوکر خدمتکار ) است و بنابراین عربی نیست
کلمه ( تکلیف ) که مصدر فعل مجهول مضارع ( تکلّف ) است ، از ماده ( کلفت ) به معنای مشقّت است ، به این جهت تکلیف را تکلیف خوانده اند که کارفرما و صاحب تکلیف کارگر و مکلّف را به مشقت می اندازد . ( تفسیر المیزان )
کارپند، کارموزه، کارنوشت
یعنی عذابی برای شکنجه بچه ها
در قدیم برای شکنجه دادن بچه ها از روش خیلی معروف تکلیف استفاده میشده
پاره کردن بچه ها
تکالیف
religious obligation
تکلیف معین کردن
روشنک باطل میگه
در پاسخ به روشنک باید بگم
به ریسکش نمیرزد
شما یک درصد بگیرید که پروردگار از خداوند چنین چشمداشت دارد. انجامش میدهیم.

تکلیف اگر از ناحیه کسی که احتیاجی به ما ندارد صادر شود یعنی خدای مهربان فقط به منزله خیر خواهی میتواندباشد نه چیز دیگر و این به نفع تکلیف شونده است پس کسی که به چنین تکلیفی عمل نکند بیشتر به خود ظلم کرده است.
کاریا ( در یکی از آرش های آن )
کاردوش
واجب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس