تپه

/tappe/

    hill
    eminences
    pulse
    rise

فارسی به انگلیسی

تپه باد رفتی
loess

تپه بلند و پرشیب در دشتی مسطح
butte

تپه بلند و سنگلاخ
tor

تپه دریایی
reef

تپه زار
fell

تپه زیر اب
shelf

تپه شنی
dune

تپه صهیون
zion

تپه مانند
hilly

تپه موش
molehill

تپه و ماهور
heights

تپه کوچک
hillock, hummock, knoll

تپه کوچک دور سوراخ مورچه
anthill

مترادف ها

top (اسم)
اوج، سر، قله، بالا، نوک، تپه، راس، رویه، فرق، روپوش، فرق سر، رو، فرفره، تاپ، کروک، درجه یک فوقانی

hill (اسم)
توده، پشته، تپه، ماهور، تل

mound (اسم)
خرپشته، پشته، تپه، ماهور، بر امدگی

mount (اسم)
ترفیع، صعود، کوه، تپه، پایه، مقوای عکس، قاب عکس، مرکوب

brae (اسم)
دامنه، ساحل، تپه، سرازیری تپه

barrow (اسم)
توده، چرخ دستی، چرخ دوره گردها، کوه یخ، زنبه، قطعه عظیم یخ، پشته، کوه، تپه، خاک کش، خنازیر، ماهور

mesa (اسم)
تپه، رنگ بلوطی

ben (اسم)
تپه، قله کوه، وابسته باطاق نشیمن

knurl (اسم)
دانه، تپه، بر امدگی، گره، کنگره، قبه، الت کنگره سازی

tumulus (اسم)
تپه، مقبره، پشته خاک روی قبر

tump (اسم)
توده، انبوه، تپه، توده درختان واقع بر روی تپه

پیشنهاد کاربران

البته منبع لغت نامه دهخدا
تپه. [ ت َپ ْ پ َ / پ ِ ] ( اِ ) کوه پست و پشته بلند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . آن را به فارسی دری تبره ، تبرک و گر بکاف فارسی نیز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . هر جای از زمین که برآمده و گردباشد. ( ناظم الاطباء ) . در ترکی تپه ( بفتح اول و دوم بمعنی قله و بالای سر است ) . ( حاشیه برهان چ معین ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- امثال :
تپه ای پاک نگذاشته است ، دره ای پاک نگذاشته است ؛ کنایه از خرابکاری همه جانبه است.
|| و کلاه زنان را نیز گفته اند و آن چیزی باشد محرابی که زنان از گلابتون و مروارید دوزند و از طلا و جواهر نیز سازند و بر پیشانی نصب کنند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) . و کله و کلاه را که از ماهوت یا شال پشمینه باشد نیز تپه کلاه گویند بجهت برآمدگی. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . || جای مدور که از خاک کودو نرم کنند برای کاشتن گلها. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . || مجازاً چیزی برآمده را گویند چون : یک تپه ریش داشتن ، تپه تپه پلیدی. پلیدی بسیار کودشده. گردشده و فراهم شده. || مزید مؤخر امکنه : آل تپه ، الباس تپه ، امام تقی تپه ، ایلغارتپه ، باج تپه ، بنفشه تپه ، ترنگ تپه ، تقرتپه ، تیکان تپه ، دوشان تپه ، دیم تپه ، سالیان تپه ، سنگ تپه ، شالی تپه ، شغال تپه ، شهرستان تپه ، قراتپه ، قراوای تپه ، قلی تپه ، گل تپه ، گمش تپه ، گندل تپه ، مرادتپه ، یارم تپه. || مزید مقدم امکنه. رجوع به تپه. . . شود.
تپه. [ ت َپ ْ پ َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گاودول است که در بخش مرکزی شهرستان مراغه و در 37 هزارگزی جنوب باختری مراغه و دو هزارگزی باختر شوسه مراغه به میاندوآب واقع است جلگه ای است معتدل و مالاریائی و 485 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه مردی و چاه و محصول آن غلات و کشمش و چغندر است و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ) .
تپه. [ ت َپ ْ پ َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان اجارود است که در بخش گرمی ، شهرستان اردبیل و در 9 هزارگزی جنوب خاوری گرمی و 9 هزارگزی شوسه گرمی به بیله سوار واقع است جلگه ای گرمسیر است و 278 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی آنجا گله داری و زراعت است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 )
تپه. [ ت َپ ْ پ َ ] ( اِخ ) دهی از بخش نمین است که در شهرستان اردبیل و 15 هزارگزی شمال اردبیل و 15 هزارگزی شوسه اردبیل به آستارا واقع است. جلگه ای معتدل است و 135 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ) .
تپه. [ ت َپ ْ پ َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان مرکزی شهرستان لنگرود است که در 9 هزارگزی خاور لنگرود متصل به راه فرعی لنگرود به چمخاله واقع است. جلگه ای معتدل و مرطوب است و 235 تن سکنه دارد آب آن از چاه است و از آب رودخانه هم با تلمبه برقی استفاده میکنند و محصول آن ابریشم و برنج و کنف ، صیفی کاری و لبنیات است. شغل اهالی آن زراعت و گله داری است. خربزه این قریه بخوبی معروف است ولی با بکار افتادن تلمبه برقی مزارع صیفی و توت زارهای ابریشم به مزارع برنج کاری تبدیل شده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ) .
تپه. [ ت َ پ َ ] ( اِخ ) قریه ای است تابع سنجاغ ازمیر از ولایت آیدین که در قضای اوده مش قرار دارد. در اطراف این قریه یک رشته خرابه ها و آثار عتیقه وجود دارد. ( از قاموس الاعلام ترکی ) .

عکس منبع عکس فرهنگ عمید یا فرهنگ فارسی
تپهتپهتپهتپه
لری بختیاری
چُغا ( ایلامی ) ، مُلَّ ( پهلوی ) ، گُموت ( اوستایی ) ، گوت، تَکالَ:تپه
رباوه
اصل واژه "دیپا" بود، اما چون ترک ها حرف "د" را به "ت" تغییر دادند، دیگر تپه شد، چرا به جای کورد می گویند کورت. اما دپه کلمه قدیمی اجداد ماست و ربطی به ترک ندارد، چون تا زمان آمدن اعراب به منطقه مخصوصا تا دوره عباسیان حتی یک ترک در این منطقه وجود نداشت.
تپه بدون تشدید در حرف پ واژه ای ترکی است و بیشتر با دره استعمال می شود: دره - تپه. می توان گفت که قبلا توپا بوده است از توپ به معنی یک جایی که چیزهایی در آن جمع و انباشت شده. دیگر اینکه تپه در ترکی به
...
[مشاهده متن کامل]
معنی سر هم استعمال دارد: اوشاقلار آدامین تپه سینه چیخیر ( بچه ها از سر آدم بالا می روند ) . یا اصطلاح بسیار زیبای � تپه دن دیرناغا ) یعنی از نوک سر تا انتهای ناخن.

تپه واضحترین کلمه تورکی است و در هر کجا به چشم می خورد علامت حضور تورکان است
تپه از فعل تپمک در ترکی با پسوند مه بصورت تپمه ساخته شده در ادامه همانگونه که در همه لهجه های اصیل ترکی رایج هست حرف م این پسوند بعد از قرارگیری در کنار حرف پ بصورت پ تلفظ میشود این قائده در آذربایجان و ترکیه در لهجه های محلی رایج و در زبان نوشتاری ساده سازی شده است اما در لهجه های قزاقی و قرقیزی و تاتاری و باشقردی و بیشتر لهجه ها در نوشتار نیز رعایت میشود
...
[مشاهده متن کامل]

معنی آن مشخص هست و لزومی به توضیح آن ندیدم
علت این همه هجمه برای فارسی نشان دادن آن قدمت کاربرد این کلمه در ایران است و تئوری مهاجرت دویست ساله را زیر سوال می برد

تپه واژه ای پارسی و همریشه با top در انگلیسی و زبانهای هندواروپایی هست و شمام بهتره بری دنبال زبانهای آلتایی بگردی نه اینجا
ترکی . در تمام زبان های ترکی استفاده مبشود منابع : Clauson, Gerard ( 1972 ) An Etymological Dictionary of pre - thirteenth - century Turkish, Oxford: Clarendon Press, page 436
Doerfer, Gerhard ( 1965 ) T�rkische und mongolische Elemente im Neupersischen [Turkic and Mongolian Elements in New Persian] ( Akademie der Wissenschaften und der Literatur: Ver�ffentlichungen der Orientalischen Kommission; 19 ) ‎[1] ( in German ) , volume II, Wiesbaden: Franz Steiner Verlag, page 450 - 452
...
[مشاهده متن کامل]

R�s�nen, Martti ( 1969 ) Versuch eines etymologischen W�rterbuchs der T�rksprachen ( in German ) , Helsinki: Suomalais - ugrilainen seura, page 494, 505
Starostin, Sergei; Dybo, Anna; Mudrak, Oleg ( 2003 ) , “*tep�/ *tep�”, in Etymological dictionary of the Altaic languages ( Handbuch der Orientalistik; VIII. 8 ) , Leiden, New York, K�ln: E. J. Brill
Sevortjan, E. V. ( 1980 ) Etimologičeskij slovarʹ tjurkskix jazykov [Etymological Dictionary of Turkic Languages]‎[2] ( in Russian ) , volume 3, Moscow: Nauka, page 197 - 199
Tenišev E. R. , editor ( 1984–2006 ) Sravnitelʹno - istoričeskaja grammatika tjurkskix jazykov: [Comparative Historical Grammar of Turkic Languages:] ( in Russian ) , Moscow: Nauka, page 201

تپه
منابع• https://en.wiktionary.org/wiki/Reconstruction:Proto-Turkic/tepü
واژگانِ ( توپ، تپه، تُفنگ ( توپَک ) ، تپیدن ( تپش ) ، تپاندن، چپاندن، تپانچه ) واژگانی پارسی هستند:
1 - در زبانِ اوستایی واژه یِ ( - tav تو - ) به چمِ ( توانایی، نیرو، زور ) ، ( tavah توه ) به چمِ ( نیرو، توان، قدرت، زور ) و واژه یِ ( tavisi تویشی ) نیز به چمِ ( نیرومندی، زورمندی، توان ) بوده است و واژگانِ ( تپیدن، تپاندن، چپاندن، توانستن ) با این واژگان همریشه هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - کارواژه یِ ( stopfen ) در زبانِ آلمانی و واژه یِ ( stuff ) در زبان انگلیسی به چمِ ( چپاندن، تپاندن ) با واژگانِ یادشده در بند 1 همریشه هستند. در زبانِ لاتین نیز واژه یِ ( toveo - ere ) به چمِ ( چپاندن، تپاندن، پُر کردن ) می باشد.
3 - واژگانِ ( تپانچه ( تپان/چه ) و تُفنگ ( توپَک ) با واژگانِ بندِ 1و 2 همریشه هستند.
4. 1 در زبانِ صربی واژه یِ ( tov ) به چمِ ( فربهی، چاقی ) می باشد و همریشه با واژگانِ ( توپ، تپه ) .
4. 2 واژگانِ ( توپ، تپه ) در زبانِ پارسی بنابر اُستنشِ ( bh - ) در نبیگِ ( پُکُرنی ) با واژه یِ ( tuber - eris ) در زبانِ لاتین به چمِ ( گوژ، قوز، کوهان hunch ) ، ( ورم، آماس، خیز swelling ) ، ( برآمدگی knag ) همریشه اند.
4. 3 واژه یِ ( tuaimm ) در ایرلندیِ کهن به چمِ ( پشته، تپه، تل hill ) و ( tum ) به چمِ ( پشته، تپه، تل hill ) در ایرلندیِ میانه و ولزی بوده اند که به روشنی با واژه یِ ( تپه، توپ ) همریشه هستند.
4. 4 واژگانِ ( tumefaction ) به چمِ ( ورم، آماس، بادکردگی ) و واژه یِ ( tube ) در زبانِ انگلیسی بهمچنین با واژگانِ ( توپ، تپه ) همریشه هستند.
4. 5 آزندِ فرآراسته یِ ( شرح کاملِ ) این واژگان به همراهِ زبانهایِ هندواورپاییِ دیگر در پَسگشتِ زیر از پُکُرنی ( pokorny ) پیش آورده شده اند.
5. چنانچه این واژگان در زبانهایِ مغولی و اورخونی بکار می روند، نشان از این دارد که این واژگان از زبانهای ایرانی به این زبانها زِبَررفته اند ( منتقل شده اند ) .
پَسگشتها ( references ) :
1 - رویه هایِ 642 و 643 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا )
2 - رویه هایِ 3127 و 3128 از نبیگِ ( فرهنگنامه ریشه شناختیِ هندواروپایی ) نوشته یِ ( جولیوس پُکُرنی Julius Pokorny ) به همراه فرتورِ زیر:

تپهتپه
تپه و توپ و تپیدن و تپش و تب و. . از ریشه تاپ به معنای بلندی و برامدگی که ریشه در زبانهای هندواروپایی داره مانند top در انگلیسی
پانترکای نامحترم لازم نیست شماها درباره فرسی اضهار نظر کنید
به محسن
اولا تپه از تله عربیست
تپه در ترکی فرق سر هست
Zirve قله کوه به ترکی
Etek دامن و دامنه کوه
Yamac شیب کوه
حالا بنال
تو که نمیدونی تپه از تل عربیست باید بنالی؟؟
تپه:ارتفاعاتی که بلندی آن از سطح زمین های اطراف کمتر از ۶۰۰ متر و بیشتر از ۱۵۰ متر است.
تپه یا تُنب واژه ای فارسی به معنی ارتفاعی نه بس بلند از زمین، تل، تپه، توده، نجد و ربوه است. در پارسی دری و در برخی گویشهای محلی به کار رفته است. ازجمله گویش تنگستانی و لارستانی به ویژه در گویش کوخِردی و شهرستان بستک هرمزگان به کار می رود. . .
...
[مشاهده متن کامل]

واژهٔ فارسیِ تپه شکلی دیگر از واژه های قدیمی تر پارسیِ تبره و تبرک است. زبان های ترک تبار نیز این واژه را از فارسی وام گرفته اند.
تپه واژه ای فارسی برگرفته از پایه است، به کوه های کوچک کنار کوه، 《 کوهپایه یا تپه》 می گویند.
و یکی از هزاران واژه ی فارسی است ، که به ترکی راه یافته.

باشیم اوسته یرین وار . یا تپه م اوسته یرین وار. . . . تپه نام دیگر باش ( سر ) است. . . تپه لی باغ نام محله ایی در تبریز ( باغی که تپه ( زایده ایی مثل سر، که گرد است. دارد ) تپه یک کلمه ی تورکی است. چون حروف گچپژ در عربی و لهجه هایش نیست. و حروف گچپژ مخصوص زبان تورکی است.
تَپه ( Təpə ) : در زبان ترکی به معنی فرق سر است
تپه واژه ای فارسی برگرفته از پایه است، به کوه های کوچک کنار کوه، 《 کوهپایه یا تپه》 می گویند.
و یکی از هزاران واژه ی فارسی است ، که به ترکی راه یافته.
تَپِهیدن = مانند تپه، جمعیدن.
تَپِهاندَن = مانند تَُپه، چیزی را جَمعاندن.
پشته، تل، حدب، رش، کتل، کوهپایه، گردنه، نجد

برامدگی در سطح زمین

تُ پ پ ه. قطره در گویش کازرونی ( ع. ش )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس