تپه واژه ای فارسی و برگرفته از فعل �تپیدن� و به معنی برآمدن، برجسته شدن یا بالا رفتن می باشد
واژه �hill� در انگلیسی از kollaz آلمانی می آید .
تپه واژه ای تورکی است که از کار واژه تپمق به چم فرو بردن لگد مالی کردن گرفته شده ریشه آن تپ بوده هنگامیکه پسوند مه بدان افزوده می شود به ریخت تپمه و به چم لگد مال شده و انباشته در می آید در گذشته تورکان
... [مشاهده متن کامل] گورگانها را با ریختن خاک و لگد مال کردن رویه ان به سیمای تپه در می آوردند به مرور میم افتاده و تپه شده که به چم بلندیهای کوتاهتر از کوه بکار می رود در تورکی به چم فرق سر نیز هست واژه های تپه گوز همان جانوری که چشمش بالای سر است تپیک همان لگد تپاله همان تفاله و تپاندن از همین ریشه است در واژه نامه های دهخدا و شاهمرسی تورکی گفته شده و از واژگان شناخته شده تورکی بوده که هر جا باشد نشان تورکان است اکنون آبادیس گرامی چگونه دو بار این واژه نوشته را پاک کرده اید دیگر از این اشکار تر داریم مگر تپه هراسی دارید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه تپه از ریشه ی تپیدن هست یک واژه فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
در خراسان جنوبی ما میگیم/ پل/
اصطلاح عامیانه:
تپه ی نریده نذاشته
یعنی طرف همه جا گندکاری کرده و سراغ هر کاری می ره، خرابی به بار میاره
البته منبع لغت نامه دهخدا
تپه. [ ت َپ ْ پ َ / پ ِ ] ( اِ ) کوه پست و پشته بلند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . آن را به فارسی دری تبره ، تبرک و گر بکاف فارسی نیز گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . هر جای از زمین که برآمده و گردباشد. ( ناظم الاطباء ) . در ترکی تپه ( بفتح اول و دوم بمعنی قله و بالای سر است ) . ( حاشیه برهان چ معین ) .
... [مشاهده متن کامل]
- امثال :
تپه ای پاک نگذاشته است ، دره ای پاک نگذاشته است ؛ کنایه از خرابکاری همه جانبه است.
|| و کلاه زنان را نیز گفته اند و آن چیزی باشد محرابی که زنان از گلابتون و مروارید دوزند و از طلا و جواهر نیز سازند و بر پیشانی نصب کنند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) . و کله و کلاه را که از ماهوت یا شال پشمینه باشد نیز تپه کلاه گویند بجهت برآمدگی. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . || جای مدور که از خاک کودو نرم کنند برای کاشتن گلها. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . || مجازاً چیزی برآمده را گویند چون : یک تپه ریش داشتن ، تپه تپه پلیدی. پلیدی بسیار کودشده. گردشده و فراهم شده. || مزید مؤخر امکنه : آل تپه ، الباس تپه ، امام تقی تپه ، ایلغارتپه ، باج تپه ، بنفشه تپه ، ترنگ تپه ، تقرتپه ، تیکان تپه ، دوشان تپه ، دیم تپه ، سالیان تپه ، سنگ تپه ، شالی تپه ، شغال تپه ، شهرستان تپه ، قراتپه ، قراوای تپه ، قلی تپه ، گل تپه ، گمش تپه ، گندل تپه ، مرادتپه ، یارم تپه. || مزید مقدم امکنه. رجوع به تپه. . . شود.
تپه. [ ت َپ ْ پ َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گاودول است که در بخش مرکزی شهرستان مراغه و در 37 هزارگزی جنوب باختری مراغه و دو هزارگزی باختر شوسه مراغه به میاندوآب واقع است جلگه ای است معتدل و مالاریائی و 485 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه مردی و چاه و محصول آن غلات و کشمش و چغندر است و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ) .
تپه. [ ت َپ ْ پ َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان اجارود است که در بخش گرمی ، شهرستان اردبیل و در 9 هزارگزی جنوب خاوری گرمی و 9 هزارگزی شوسه گرمی به بیله سوار واقع است جلگه ای گرمسیر است و 278 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی آنجا گله داری و زراعت است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 )
تپه. [ ت َپ ْ پ َ ] ( اِخ ) دهی از بخش نمین است که در شهرستان اردبیل و 15 هزارگزی شمال اردبیل و 15 هزارگزی شوسه اردبیل به آستارا واقع است. جلگه ای معتدل است و 135 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ) .
تپه. [ ت َپ ْ پ َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان مرکزی شهرستان لنگرود است که در 9 هزارگزی خاور لنگرود متصل به راه فرعی لنگرود به چمخاله واقع است. جلگه ای معتدل و مرطوب است و 235 تن سکنه دارد آب آن از چاه است و از آب رودخانه هم با تلمبه برقی استفاده میکنند و محصول آن ابریشم و برنج و کنف ، صیفی کاری و لبنیات است. شغل اهالی آن زراعت و گله داری است. خربزه این قریه بخوبی معروف است ولی با بکار افتادن تلمبه برقی مزارع صیفی و توت زارهای ابریشم به مزارع برنج کاری تبدیل شده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ) .
تپه. [ ت َ پ َ ] ( اِخ ) قریه ای است تابع سنجاغ ازمیر از ولایت آیدین که در قضای اوده مش قرار دارد. در اطراف این قریه یک رشته خرابه ها و آثار عتیقه وجود دارد. ( از قاموس الاعلام ترکی ) .
عکس منبع عکس فرهنگ عمید یا فرهنگ فارسی
لری بختیاری
چُغا ( ایلامی ) ، مُلَّ ( پهلوی ) ، گُموت ( اوستایی ) ، گوت، تَکالَ:تپه
رباوه
اصل واژه "دیپا" بود، اما چون ترک ها حرف "د" را به "ت" تغییر دادند، دیگر تپه شد، چرا به جای کورد می گویند کورت. اما دپه کلمه قدیمی اجداد ماست و ربطی به ترک ندارد، چون تا زمان آمدن اعراب به منطقه مخصوصا تا دوره عباسیان حتی یک ترک در این منطقه وجود نداشت.
تپه بدون تشدید در حرف پ واژه ای ترکی است و بیشتر با دره استعمال می شود: دره - تپه. می توان گفت که قبلا توپا بوده است از توپ به معنی یک جایی که چیزهایی در آن جمع و انباشت شده. دیگر اینکه تپه در ترکی به
... [مشاهده متن کامل] معنی سر هم استعمال دارد: اوشاقلار آدامین تپه سینه چیخیر ( بچه ها از سر آدم بالا می روند ) . یا اصطلاح بسیار زیبای � تپه دن دیرناغا ) یعنی از نوک سر تا انتهای ناخن.
تپه واژه ای پارسی و همریشه با top در انگلیسی و زبانهای هندواروپایی هست و شمام بهتره بری دنبال زبانهای آلتایی بگردی نه اینجا
واژگانِ ( توپ، تپه، تُفنگ ( توپَک ) ، تپیدن ( تپش ) ، تپاندن، چپاندن، تپانچه ) واژگانی پارسی هستند:
1 - در زبانِ اوستایی واژه یِ ( - tav تو - ) به چمِ ( توانایی، نیرو، زور ) ، ( tavah توه ) به چمِ ( نیرو، توان، قدرت، زور ) و واژه یِ ( tavisi تویشی ) نیز به چمِ ( نیرومندی، زورمندی، توان ) بوده است و واژگانِ ( تپیدن، تپاندن، چپاندن، توانستن ) با این واژگان همریشه هستند.
... [مشاهده متن کامل]
2 - کارواژه یِ ( stopfen ) در زبانِ آلمانی و واژه یِ ( stuff ) در زبان انگلیسی به چمِ ( چپاندن، تپاندن ) با واژگانِ یادشده در بند 1 همریشه هستند. در زبانِ لاتین نیز واژه یِ ( toveo - ere ) به چمِ ( چپاندن، تپاندن، پُر کردن ) می باشد.
3 - واژگانِ ( تپانچه ( تپان/چه ) و تُفنگ ( توپَک ) با واژگانِ بندِ 1و 2 همریشه هستند.
4. 1 در زبانِ صربی واژه یِ ( tov ) به چمِ ( فربهی، چاقی ) می باشد و همریشه با واژگانِ ( توپ، تپه ) .
4. 2 واژگانِ ( توپ، تپه ) در زبانِ پارسی بنابر اُستنشِ ( bh - ) در نبیگِ ( پُکُرنی ) با واژه یِ ( tuber - eris ) در زبانِ لاتین به چمِ ( گوژ، قوز، کوهان hunch ) ، ( ورم، آماس، خیز swelling ) ، ( برآمدگی knag ) همریشه اند.
4. 3 واژه یِ ( tuaimm ) در ایرلندیِ کهن به چمِ ( پشته، تپه، تل hill ) و ( tum ) به چمِ ( پشته، تپه، تل hill ) در ایرلندیِ میانه و ولزی بوده اند که به روشنی با واژه یِ ( تپه، توپ ) همریشه هستند.
4. 4 واژگانِ ( tumefaction ) به چمِ ( ورم، آماس، بادکردگی ) و واژه یِ ( tube ) در زبانِ انگلیسی بهمچنین با واژگانِ ( توپ، تپه ) همریشه هستند.
4. 5 آزندِ فرآراسته یِ ( شرح کاملِ ) این واژگان به همراهِ زبانهایِ هندواورپاییِ دیگر در پَسگشتِ زیر از پُکُرنی ( pokorny ) پیش آورده شده اند.
5. چنانچه این واژگان در زبانهایِ مغولی و اورخونی بکار می روند، نشان از این دارد که این واژگان از زبانهای ایرانی به این زبانها زِبَررفته اند ( منتقل شده اند ) .
پَسگشتها ( references ) :
1 - رویه هایِ 642 و 643 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا )
2 - رویه هایِ 3127 و 3128 از نبیگِ ( فرهنگنامه ریشه شناختیِ هندواروپایی ) نوشته یِ ( جولیوس پُکُرنی Julius Pokorny ) به همراه فرتورِ زیر:


تپه و توپ و تپیدن و تپش و تب و. . از ریشه تاپ به معنای بلندی و برامدگی که ریشه در زبانهای هندواروپایی داره مانند top در انگلیسی
پانترکای نامحترم لازم نیست شماها درباره فرسی اضهار نظر کنید
به محسن
اولا تپه از تله عربیست
تپه در ترکی فرق سر هست
Zirve قله کوه به ترکی
Etek دامن و دامنه کوه
Yamac شیب کوه
حالا بنال
تو که نمیدونی تپه از تل عربیست باید بنالی؟؟
تپه:ارتفاعاتی که بلندی آن از سطح زمین های اطراف کمتر از ۶۰۰ متر و بیشتر از ۱۵۰ متر است.
تپه یا تُنب واژه ای فارسی به معنی ارتفاعی نه بس بلند از زمین، تل، تپه، توده، نجد و ربوه است. در پارسی دری و در برخی گویشهای محلی به کار رفته است. ازجمله گویش تنگستانی و لارستانی به ویژه در گویش کوخِردی و شهرستان بستک هرمزگان به کار می رود. . .
... [مشاهده متن کامل]
واژهٔ فارسیِ تپه شکلی دیگر از واژه های قدیمی تر پارسیِ تبره و تبرک است. زبان های ترک تبار نیز این واژه را از فارسی وام گرفته اند.
تپه واژه ای فارسی برگرفته از پایه است، به کوه های کوچک کنار کوه، 《 کوهپایه یا تپه》 می گویند.
و یکی از هزاران واژه ی فارسی است ، که به ترکی راه یافته.
تَپه ( Təpə ) : در زبان ترکی به معنی فرق سر است
تپه واژه ای فارسی برگرفته از پایه است، به کوه های کوچک کنار کوه، 《 کوهپایه یا تپه》 می گویند.
و یکی از هزاران واژه ی فارسی است ، که به ترکی راه یافته.
تَپِهیدن = مانند تپه، جمعیدن.
تَپِهاندَن = مانند تَُپه، چیزی را جَمعاندن.
پشته، تل، حدب، رش، کتل، کوهپایه، گردنه، نجد
برامدگی در سطح زمین
تُ پ پ ه. قطره در گویش کازرونی ( ع. ش )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)