bumble, falter, stumble, trip, [horses] to interfere
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
موی پشت پای اسب، تپق، طوپاق، مچ پای اسب، موی تپق
پیشنهاد کاربران
درافتاد :شپه نمود.
شپه کرد:درافتاد.
لری یا فارسی کهن.
شپه کرد:درافتاد.
لری یا فارسی کهن.
واژه تپق
معادل ابجد 502
تعداد حروف 3
تلفظ topoq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [ترکی]
مختصات ( تُ پُ ) ( اِ. )
آواشناسی topoq
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
در لغت نامه دهخدا گفت شده تپق. [ ت ُ پ ُ ] ( ترکی ، اِ ) استخوان شتالنگ. ( فرهنگ نظام ) . لفظ مذکور با مصدر زدن ( تبق زدن ) استعمال میشود. ( فرهنگ نظام ) . رجوع به تبق زدن شود. بهترین واژه پارسی گرفتی زبان است.
معادل ابجد 502
تعداد حروف 3
تلفظ topoq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [ترکی]
مختصات ( تُ پُ ) ( اِ. )
آواشناسی topoq
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
در لغت نامه دهخدا گفت شده تپق. [ ت ُ پ ُ ] ( ترکی ، اِ ) استخوان شتالنگ. ( فرهنگ نظام ) . لفظ مذکور با مصدر زدن ( تبق زدن ) استعمال میشود. ( فرهنگ نظام ) . رجوع به تبق زدن شود. بهترین واژه پارسی گرفتی زبان است.
تپق واژه پارسی است و باید به شیوه درست خود همان تپغ نوشته شود . همچنین می توان برابر های گرفتگی زبان و زبان گرفتگی را نیز پیشنهاد داد.
تپق یعنی مچ پای چهارپایان ( fetlock )
وقتی پای چهارپایی مثل اسب می پیچد در گام برداشتن دچار مشکل می شود. وقتی زبان درست در ادای کلام نمی چرخد و دچار twist of the tongue می شویم یعنی حرکتی شبه حرکت اسب می زنیم که شاید با آن جلسه بزرگش مضحک و خنده دار به نظر اید. به این slip of the tongue تپق می گوییم
... [مشاهده متن کامل]
وقتی پای چهارپایی مثل اسب می پیچد در گام برداشتن دچار مشکل می شود. وقتی زبان درست در ادای کلام نمی چرخد و دچار twist of the tongue می شویم یعنی حرکتی شبه حرکت اسب می زنیم که شاید با آن جلسه بزرگش مضحک و خنده دار به نظر اید. به این slip of the tongue تپق می گوییم
... [مشاهده متن کامل]
سکندری کلام