تپش

/tapeS/

    beating
    palpitation
    pulsation
    pulse
    throb

فارسی به انگلیسی

تپش داشتن
palpitate

تپش قلب
beat, heartbeat

تپش و جنبش
vibrancy

مترادف ها

flurry (اسم)
تپش، سراسیمگی، طوفان ناگهانی، باریدن ناگهانی، باد ناگهانی

oscillation (اسم)
نوسان، تپش

beat (اسم)
ضربت، ضربان، ضرب، تپش، زمان عبور کلمه، ضربان نبض و قلب، ضربت موسیقی، زنش

palpitation (اسم)
خفقان، تپش، لرزش، حالت خفقان

pulse (اسم)
ضربان، تپش، نبض

throb (اسم)
ضربان، تپش

pulsation (اسم)
نوسان، ضربان، تپش، اهتزاز، ارتعاشات، جهندش

pant (اسم)
ضربان، تپش، نفس نفس زدن

pump (اسم)
تپش، تلمبه، تلمبه زنی، صدای تلمبه، تپ تپ

tremor (اسم)
جنبش، تپش، تکان، لرزش، لرزه، رعشه

ictus (اسم)
ضربان، ضرب، تپش، حمله ناگهانی بیهوشی

tremour (اسم)
جنبش، تپش، تکان، لرزش، لرزه، رعشه

pitter-patter (اسم)
ضربان، تپش، بال بال، چک چک باران و غیره

پیشنهاد کاربران

واژه تپش. [ ت َ پ ِ ] ( اِمص ) پهلوی تَپیشن . اسم مصدر از تپیدن. ( حاشیه برهان چ معین ) . بر وزن و معنی طبش است که اضطراب و حرکت از گرمی و حرارت باشد، و طبش معرب آن است با بای ابجد. ( برهان ) . تبش. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . ضعف و بی حالی از گرما. ( ناظم الاطباء ) . || بیقراری و اضطراب مثل تپش قلب. ( فرهنگ نظام ) . تپش قلب ؛ ضربان و بی آرامی قلب و خلجان و خفقان آن. ( ناظم الاطباء ) . اسم مصدر تپیدن:
...
[مشاهده متن کامل]

لاله ز تعجیل که بشتافته
از تپش دل خفقان یافته.
نظامی.
|| گرمی و حرارت مثل تپش آفتاب ( فرهنگ نظام ) . مخفف تابش. حرارت. گرمی. تیزی حرارت :
دهانشان چو شیر از تپش مانده باز
به آب و به آسایش آمد نیاز.
فردوسی.
از فراوان تپش غم که مرا در دل بود
گفتی اندر دل من ساخته اند آتشگاه.
فرخی.
گویند کز آتش تپش و گرمی باشد
پس چون که من از آتش غم با دم سردم.
فرخی.
بر روز فضل روز به اعراض است
از نور و ظلمت و تپش و سرما.
ناصرخسرو.
جان عطارد از تپش خاطر وحید
چونان بسوخت کز فلک آبی نماندش.
خاقانی.
روی سرخ شده بود از تپش گرمابه. ( تاریخ بخارا ) . || مدهوشی و بیهوشی. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به طپش شود.
منبع. لغت نامه دهخدا

واژه تپش. [ ت َ پ ِ ] ( اِمص ) پهلوی تَپیشن . اسم مصدر از تپیدن. ( حاشیه برهان چ معین ) . بر وزن و معنی طبش است که اضطراب و حرکت از گرمی و حرارت باشد، و طبش معرب آن است با بای ابجد. ( برهان ) . تبش. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . ضعف و بی حالی از گرما. ( ناظم الاطباء ) . || بیقراری و اضطراب مثل تپش قلب. ( فرهنگ نظام ) . تپش قلب ؛ ضربان و بی آرامی قلب و خلجان و خفقان آن. ( ناظم الاطباء ) . اسم مصدر تپیدن:
...
[مشاهده متن کامل]

لاله ز تعجیل که بشتافته
از تپش دل خفقان یافته.
نظامی.
|| گرمی و حرارت مثل تپش آفتاب ( فرهنگ نظام ) . مخفف تابش. حرارت. گرمی. تیزی حرارت :
دهانشان چو شیر از تپش مانده باز
به آب و به آسایش آمد نیاز.
فردوسی.
از فراوان تپش غم که مرا در دل بود
گفتی اندر دل من ساخته اند آتشگاه.
فرخی.
گویند کز آتش تپش و گرمی باشد
پس چون که من از آتش غم با دم سردم.
فرخی.
بر روز فضل روز به اعراض است
از نور و ظلمت و تپش و سرما.
ناصرخسرو.
جان عطارد از تپش خاطر وحید
چونان بسوخت کز فلک آبی نماندش.
خاقانی.
روی سرخ شده بود از تپش گرمابه. ( تاریخ بخارا ) . || مدهوشی و بیهوشی. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به طپش شود.

بپرس