در بیان آنکه دوبار زائیدن آدمی را و بیچون و مون بودن عالم ارواح و معنا یعنی عالم آخرت . . . ، برداشتی کوتاه از محتوای مثنوی انتها نامه سلطان ولد در سایت ارزشمند فارسی زبان گنجور :
هر فرد انسانی ( منجمله خود این دنیا به شکل این آسمان و زمین و هرآنچه که بین آنهاست ) دارای یک زمان خودی یا ساعت لحظه شمار خاص و ویژه خویش میباشد. مسیر حرکت زمان خودی که همیشه توسط لحظه جاودانه حال بطور خستگی ناپذیر طی میشود، بصورت دو قوس یا دو کمان؛ یکی بسیار کوتاه و دیگری بسیار بلند و به شکل یک دایره از پیش تعیین و ترسیم گردیده. قوس یا کمان کوتاه به زبان تمثیل و سمبلیک ، نشان همین پدیده طبیعی، واقعی و عینی به شکل 《تولد - زندگی - مرگ 》میباشد و زندگی در طول آن از لحظه بسته شدن نطفه تثلیثی در رحم مادر آغاز و در لحظه مرگ کالبد تثلیثی مادی روانی روحی در بستر امن، ساکن، پیوسته و فراگیر زندگی بخش جان ( جان خدا ) به پایان میرسد و طول زمانی آن منحصر بفرد . قوس یا کمان بلند که بخش اعظم آن با حواس پنجگانه و تجربه غیر قابل دریافت و فهم و درک میباشد، پدیده دیگریست به شکل
... [مشاهده متن کامل]
《مرگ - زندگی - تولد 》و زندگی در طول آن روئیائی - برزخی میباشد با کمیت و کیفیت بهشت برین به موازات خواب سنگین، ژرف و شیرین نفس مجرد یعنی من در نفس مجرد یا من واحد و بیکران خدای حقیقی و واقعی یعنی خدا از دیدگاه علمی ( و نه خدای کلمه ای، مفهومی و ایده ای از دیدگاه دین و فلسفه و عرفان و آتئیسم ) به کمک حواس و فهم و عقل بیکران وی ( و نه به کمک حواس و فهم و عقل انفرادی که در لحظه مرگِ کالبد یا تن و یا بدن بطور کامل مختل میگردند و از کار میفتند ) تا لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره ( همیشه حدود نُه ماه بعد ) در همین دنیا در مداری برتر. و طول زمانی آن برای همه افراد انسانی در کلیه اعصار گذشته و حال و آینده همیشه مساوی خواهد بود با هفت برابر طول عمر کلی محتوای کیهان یا جهان یعنی هفت برابر فاصله زمانی بین وقوع دو مهبانگ ( یا دو بیگ بنگ ) متوالی . به عنوان مثال اگر طول عمر کلی محتوای کیهان یا جهان مساوی با ۹۰ میلیارد سال باشد، آنگاه طول زمانی عالم یا حالت برزخ برای هر فرد انسانی همیشه مساوی با هفت برابر آن خواهد بود یعنی ۶۳۰ میلیارد سال ( البته سال شمسی و نه قمری ) .
در اینجا لازم به اشاره می دانم که نباید از قد و قامت بلند بالای گولیاد آسای این زمان ترسید، زیرا این زمان فقط از دیدگاه بیدار زندگان بسیار طولانی به نظر میرسد، اما از دیدگاه خوابیده اموات یا مردگان بیش از یک ثانیه طول نخواهد کشید. مرگ در انتهای قوس کوتاه و مرگ در ابتدای کمان بلند هر دو یکی اند و طول زمانی آن همان طول زمانی حالت برزخ است. تولد در انتهای پدیده دوم همان تولد است در ابتدای پدیده اول با این تفاوت که هر بار در مداری برتر از قبل اتفاق میفتد، روی میدهد و یا صورت می پذیرد. این عالم یا دنیا به شکل این آسمان و زمین و هرآنچه که بین آنهاست در طول این سفر دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( یعنی مبدا و معاد از دیدگاه علمی و نه دینی ) همیشه بعد از وقوع مهبانگ های هشتم در یک درجه تکاملی برتر از قبل از نو آفریده میشود تا رسیدن به حالت معاد یعنی تا بازگشتن به حالت آفرینش اولیه مبدئی به لسان یا زبان قرآنی 《 کما بدائکم تعودون 》 یعنی بازگشت به همان حالت آفرینش اولیه و نه اینکه بسوی او باز می آیید . و آنهم نه فقط دو یا صد و یا هزار و یکبار بلکه دقیقا به تعداد یک هفتم کلیه حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول ( علت و اثر ) و یا به بیانی دیگر به تعداد کلیه مدارات، مراتب یا درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی یکی نهایت نقصان و امکان اخس در پایین ترین حالت نشئگی طبیعی و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف دنیوی در بالاترین حالت نشئگی طبیعی دینوی . طول زمانی این سفر دایره وار دنیوی و مقطعی در ادوار فراوان ( به تعداد کلیه حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول ) همیشه مساوی خواهد بود با معکوس زمان پلانک در علم فیزیک یعنی ۱۰ بتوان ۴۳ ثانیه. حال اگر یک فرد انسانی ( یا هر فرد انسانی ) علاقمند و دوست داشته باشد، میتواند به کمک یک ماشین حساب مناسب به روش زیر تعداد زندگی های دنیوی ( تعداد تولد و مرگ ها ) خود را در طول این سفر دایره وار بین دو بهشت برین متوالی محاسبه و آنرا در گوشه ای از دفترچه خاطرات روز مره خود یاد داشت نماید و یا آنرا به خاطر بسپارد : ۱۰ بتوان ۴۳ ثانیه تقسیم بر ۹۰ میلیارد سال تقسیم بر عدد پر از رمز و راز ۷ .
نتیجه کلی اینکه : خردمندان گمنام هندوی ماقبل وداهای چهارگانه و اُپانیشاد های چندین و چند گانه نوشتاری که چرخه تولد و مرگ را شهود و کشف نموده و آنرا بصورت سمبل سنگی سواستیکا برای آیندگان به ارث باقی گذاشته، چون نتوانسته اند که پدیده دوم را هم شهود و کشف نمایند، لذا در شرح و توضیح و تفسیر چگونگی گردش چرخه تولد و مرگ هیچ راه و روش دیگری را در پیش پا و روی حواس و قوای ادراکی فهم و عقل سالم خود ندیده و نشناخته اند، غیر از گردش روان نامیرا به روش تناسخ. نه تنها باور به جدائی روان از بدن در لحظه مرگ و گردش آن به روش تناسخ از دیدگاه هندوان و مصریان باستان ( دو نوع تناسخ کاملا متفاوت از هم ) بلکه باور به قبض یا جدایی روح بطور دائم از بدن به اصطلاح مادی بهنگام مرگ و معراج و صعود آن در قالبی مثالی یا خیالی به عالم میانی تحت عنوان برزخ و الا آخر از دیدگاه دین اسلام ( در دو دین قبلی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت هیچگونه اثر و خبری از عالم میانی برزخ و برپائی قیامت های انفرادی صغرایی در دست نمی باشد و درست به همین دلیل دین اسلام کاملتر از دو دین قبلی محسوب میشود و نه از این لحاظ که گویا این سه دین الاهی آسمانی باشند و دین اسلام الهی تر و آسمانی تر از آندو ) و باور به پریدن جان از قفس به اصطلاح تنگ خاکی و پرواز آن از جهان مادی و فانی ( و آنهم با عجله و شتاب ) به جهان معنوی و باقی از دیدگاه ادیبان و شاعران و حکیمان و عارفان دینی و پارسی زبان خودمان و باور به مهاجرت روان بین عالم ایده ها یا ماوراء طبیعت و عالم محسوسات یا طبیعت از دیدگاه افلاطون، جملگی بدون استثناء باطل می باشند، یعنی حقیقت ندارند. در پایان کلام کودکانه امروز خود لازم به اشاره می دانم که بینش، باور و تصویر وحیانی - دینی به شکل 《دنیا - برزخ - آخرت 》 حقیقت ندارد، چون همانطور که بیان گردید، پایان عالم یا حالت برزخ برای هر فرد انسانی در طول این سفر دایره وار ( و نه سِفر پیدایش ) همیشه مصادف خواهد بود با بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره در همین دنیا در مداری برتر و نه وقت رسیدن به معاد و برپائی قیامت کبری و فصل برداشت محصول در آخرت. البته با کمال احترام و فرو آوردن سر تعظیم و ابراز تواضع و فروتنی و ناچیزی در پیشگاه والای کلیه موئمنین پیرو دین اسلام به ویژه مسلمانان ایرانی .
وعده های بهشت و جهنم از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی به انسان داده نشده اند بلکه از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی به عنوان دو ضمانت نامه سفت و سخت اجرائی در دفاع جانبازانه از آئین و دین و حفظ یوغ شریعت بر دوش پیروان با هدف زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و به ویژه در حافظه تاریخ. آیین ها و ادیان هر کدام به وسع و توانائی تبلیغاتی و ترویجی خاص و ویژه خود فقط کلمه خدا ( با نام های گوناگون در زبان های مختلف انسانی و نه خود خدای حقیقی و واقعی ) و اعتقاد و ایمان و امید انسان ساده و خوش باور ( شاید بیش از ۸۵ درصد پیروان ) به خدا را در انحصارات و اسارات بیرحمانه خود در آورده و تا آینده های دور دست هم از این اسارت و انحصار طلبی دست بردار نخواهند بود مگر اینکه یک معجزه آسمانی، عام و جهانشمول از نوع بینش و باور علمی روی دهد.
ز بند و کمند عشق تو ای یار هیچ امید رهایی و رستگاری نیست/ کجا و کَی تواند گریزد این مخلوق زین داغ نهاده بر سر و دل و پا و دست / شیخا گر خود نمی خواهی، دست کم بگذار که دیگران رسند به سعادت های نسبی دینوی در همین جا و حال درین زمان و مکان/ در عوض پیشکش خود و جمیع گذشتگان و حال و آیندگانت باد انشاالله کلیه سعادت های برزخی و اخروی در لازمان و لامکان/. . .
هر فرد انسانی ( منجمله خود این دنیا به شکل این آسمان و زمین و هرآنچه که بین آنهاست ) دارای یک زمان خودی یا ساعت لحظه شمار خاص و ویژه خویش میباشد. مسیر حرکت زمان خودی که همیشه توسط لحظه جاودانه حال بطور خستگی ناپذیر طی میشود، بصورت دو قوس یا دو کمان؛ یکی بسیار کوتاه و دیگری بسیار بلند و به شکل یک دایره از پیش تعیین و ترسیم گردیده. قوس یا کمان کوتاه به زبان تمثیل و سمبلیک ، نشان همین پدیده طبیعی، واقعی و عینی به شکل 《تولد - زندگی - مرگ 》میباشد و زندگی در طول آن از لحظه بسته شدن نطفه تثلیثی در رحم مادر آغاز و در لحظه مرگ کالبد تثلیثی مادی روانی روحی در بستر امن، ساکن، پیوسته و فراگیر زندگی بخش جان ( جان خدا ) به پایان میرسد و طول زمانی آن منحصر بفرد . قوس یا کمان بلند که بخش اعظم آن با حواس پنجگانه و تجربه غیر قابل دریافت و فهم و درک میباشد، پدیده دیگریست به شکل
... [مشاهده متن کامل]
《مرگ - زندگی - تولد 》و زندگی در طول آن روئیائی - برزخی میباشد با کمیت و کیفیت بهشت برین به موازات خواب سنگین، ژرف و شیرین نفس مجرد یعنی من در نفس مجرد یا من واحد و بیکران خدای حقیقی و واقعی یعنی خدا از دیدگاه علمی ( و نه خدای کلمه ای، مفهومی و ایده ای از دیدگاه دین و فلسفه و عرفان و آتئیسم ) به کمک حواس و فهم و عقل بیکران وی ( و نه به کمک حواس و فهم و عقل انفرادی که در لحظه مرگِ کالبد یا تن و یا بدن بطور کامل مختل میگردند و از کار میفتند ) تا لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره ( همیشه حدود نُه ماه بعد ) در همین دنیا در مداری برتر. و طول زمانی آن برای همه افراد انسانی در کلیه اعصار گذشته و حال و آینده همیشه مساوی خواهد بود با هفت برابر طول عمر کلی محتوای کیهان یا جهان یعنی هفت برابر فاصله زمانی بین وقوع دو مهبانگ ( یا دو بیگ بنگ ) متوالی . به عنوان مثال اگر طول عمر کلی محتوای کیهان یا جهان مساوی با ۹۰ میلیارد سال باشد، آنگاه طول زمانی عالم یا حالت برزخ برای هر فرد انسانی همیشه مساوی با هفت برابر آن خواهد بود یعنی ۶۳۰ میلیارد سال ( البته سال شمسی و نه قمری ) .
در اینجا لازم به اشاره می دانم که نباید از قد و قامت بلند بالای گولیاد آسای این زمان ترسید، زیرا این زمان فقط از دیدگاه بیدار زندگان بسیار طولانی به نظر میرسد، اما از دیدگاه خوابیده اموات یا مردگان بیش از یک ثانیه طول نخواهد کشید. مرگ در انتهای قوس کوتاه و مرگ در ابتدای کمان بلند هر دو یکی اند و طول زمانی آن همان طول زمانی حالت برزخ است. تولد در انتهای پدیده دوم همان تولد است در ابتدای پدیده اول با این تفاوت که هر بار در مداری برتر از قبل اتفاق میفتد، روی میدهد و یا صورت می پذیرد. این عالم یا دنیا به شکل این آسمان و زمین و هرآنچه که بین آنهاست در طول این سفر دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( یعنی مبدا و معاد از دیدگاه علمی و نه دینی ) همیشه بعد از وقوع مهبانگ های هشتم در یک درجه تکاملی برتر از قبل از نو آفریده میشود تا رسیدن به حالت معاد یعنی تا بازگشتن به حالت آفرینش اولیه مبدئی به لسان یا زبان قرآنی 《 کما بدائکم تعودون 》 یعنی بازگشت به همان حالت آفرینش اولیه و نه اینکه بسوی او باز می آیید . و آنهم نه فقط دو یا صد و یا هزار و یکبار بلکه دقیقا به تعداد یک هفتم کلیه حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول ( علت و اثر ) و یا به بیانی دیگر به تعداد کلیه مدارات، مراتب یا درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی یکی نهایت نقصان و امکان اخس در پایین ترین حالت نشئگی طبیعی و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف دنیوی در بالاترین حالت نشئگی طبیعی دینوی . طول زمانی این سفر دایره وار دنیوی و مقطعی در ادوار فراوان ( به تعداد کلیه حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول ) همیشه مساوی خواهد بود با معکوس زمان پلانک در علم فیزیک یعنی ۱۰ بتوان ۴۳ ثانیه. حال اگر یک فرد انسانی ( یا هر فرد انسانی ) علاقمند و دوست داشته باشد، میتواند به کمک یک ماشین حساب مناسب به روش زیر تعداد زندگی های دنیوی ( تعداد تولد و مرگ ها ) خود را در طول این سفر دایره وار بین دو بهشت برین متوالی محاسبه و آنرا در گوشه ای از دفترچه خاطرات روز مره خود یاد داشت نماید و یا آنرا به خاطر بسپارد : ۱۰ بتوان ۴۳ ثانیه تقسیم بر ۹۰ میلیارد سال تقسیم بر عدد پر از رمز و راز ۷ .
نتیجه کلی اینکه : خردمندان گمنام هندوی ماقبل وداهای چهارگانه و اُپانیشاد های چندین و چند گانه نوشتاری که چرخه تولد و مرگ را شهود و کشف نموده و آنرا بصورت سمبل سنگی سواستیکا برای آیندگان به ارث باقی گذاشته، چون نتوانسته اند که پدیده دوم را هم شهود و کشف نمایند، لذا در شرح و توضیح و تفسیر چگونگی گردش چرخه تولد و مرگ هیچ راه و روش دیگری را در پیش پا و روی حواس و قوای ادراکی فهم و عقل سالم خود ندیده و نشناخته اند، غیر از گردش روان نامیرا به روش تناسخ. نه تنها باور به جدائی روان از بدن در لحظه مرگ و گردش آن به روش تناسخ از دیدگاه هندوان و مصریان باستان ( دو نوع تناسخ کاملا متفاوت از هم ) بلکه باور به قبض یا جدایی روح بطور دائم از بدن به اصطلاح مادی بهنگام مرگ و معراج و صعود آن در قالبی مثالی یا خیالی به عالم میانی تحت عنوان برزخ و الا آخر از دیدگاه دین اسلام ( در دو دین قبلی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت هیچگونه اثر و خبری از عالم میانی برزخ و برپائی قیامت های انفرادی صغرایی در دست نمی باشد و درست به همین دلیل دین اسلام کاملتر از دو دین قبلی محسوب میشود و نه از این لحاظ که گویا این سه دین الاهی آسمانی باشند و دین اسلام الهی تر و آسمانی تر از آندو ) و باور به پریدن جان از قفس به اصطلاح تنگ خاکی و پرواز آن از جهان مادی و فانی ( و آنهم با عجله و شتاب ) به جهان معنوی و باقی از دیدگاه ادیبان و شاعران و حکیمان و عارفان دینی و پارسی زبان خودمان و باور به مهاجرت روان بین عالم ایده ها یا ماوراء طبیعت و عالم محسوسات یا طبیعت از دیدگاه افلاطون، جملگی بدون استثناء باطل می باشند، یعنی حقیقت ندارند. در پایان کلام کودکانه امروز خود لازم به اشاره می دانم که بینش، باور و تصویر وحیانی - دینی به شکل 《دنیا - برزخ - آخرت 》 حقیقت ندارد، چون همانطور که بیان گردید، پایان عالم یا حالت برزخ برای هر فرد انسانی در طول این سفر دایره وار ( و نه سِفر پیدایش ) همیشه مصادف خواهد بود با بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره در همین دنیا در مداری برتر و نه وقت رسیدن به معاد و برپائی قیامت کبری و فصل برداشت محصول در آخرت. البته با کمال احترام و فرو آوردن سر تعظیم و ابراز تواضع و فروتنی و ناچیزی در پیشگاه والای کلیه موئمنین پیرو دین اسلام به ویژه مسلمانان ایرانی .
وعده های بهشت و جهنم از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی به انسان داده نشده اند بلکه از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی به عنوان دو ضمانت نامه سفت و سخت اجرائی در دفاع جانبازانه از آئین و دین و حفظ یوغ شریعت بر دوش پیروان با هدف زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و به ویژه در حافظه تاریخ. آیین ها و ادیان هر کدام به وسع و توانائی تبلیغاتی و ترویجی خاص و ویژه خود فقط کلمه خدا ( با نام های گوناگون در زبان های مختلف انسانی و نه خود خدای حقیقی و واقعی ) و اعتقاد و ایمان و امید انسان ساده و خوش باور ( شاید بیش از ۸۵ درصد پیروان ) به خدا را در انحصارات و اسارات بیرحمانه خود در آورده و تا آینده های دور دست هم از این اسارت و انحصار طلبی دست بردار نخواهند بود مگر اینکه یک معجزه آسمانی، عام و جهانشمول از نوع بینش و باور علمی روی دهد.
ز بند و کمند عشق تو ای یار هیچ امید رهایی و رستگاری نیست/ کجا و کَی تواند گریزد این مخلوق زین داغ نهاده بر سر و دل و پا و دست / شیخا گر خود نمی خواهی، دست کم بگذار که دیگران رسند به سعادت های نسبی دینوی در همین جا و حال درین زمان و مکان/ در عوض پیشکش خود و جمیع گذشتگان و حال و آیندگانت باد انشاالله کلیه سعادت های برزخی و اخروی در لازمان و لامکان/. . .
تولد دوباره به چه معنا ؟ تولد دوباره اگر حقیقت داشته باشد، چگونه اتفاق می افتد؟ زمان و مکان تولد دوباره کَی و کجا اند؟ آیا افراد انسانی و موجودات زنده دیگر پس از مرگ در همین عالم دوباره متولد خواهند شد یا در عالمی دیگر ؟ آیا یک ستاره بزرگ که کلیه سوخت های آن به پایان رسیده و به یک سیاه چاله تبدیل شده و خاموش گردیده است، دوباره در همین عالم به ستاره تبدیل خواهد شد یا در عالمی دیگر ؟ اگر پاسخ این سوالات ، تولد دوباره در عالمی دیگر باشد، آنگاه سوال بعدی مطرح میگردد : عالم بعدی کجاست ؟ آیا همین الآن وجود دارد یا بعدا آغاز خواهد شد؟ آغاز آن کَی و چگونه خواهد بود ؟ آیا فقط همین عالم بطور تک و تنها و منزوی در حال حاضر در پهنه بیکرانی وجود دارد، یا عوالم بیشمار؟ از سوال کردن در این زمینه نباید دست کشید که باعث خوابیدن فهم و عقل و در جا زدن آنها در باور ها و اعتقادات فعلی و ادامه اسارت آنها در زنجیر های قطور و نامرئی تقلید خواهد شد. باور به تناسخ یا حلول روان پس از مرگ بدن مادی به بدن های دیگر از قبیل جامدات، گیاهان ، حیوانات و انسان های دیگر در همین عالم مادی در قدم اول، ریشه در پندار دوگانگی تن و روان بوده است. از آنجاییکه مرگ بدن و تجزیه و تحلیل تدریجی و تبدیل آن به خاک و عدم توانایی تولد دوباره آن، یک تجربه واقعی و عینی و مورد پذیرش همگان بوده است، لذا فقط بخش نامیرای آن یعنی روان مورد توجه عمیق تر قرار گرفته است. پنداشت جدایی روان از بدن و نامیرایی آن فقط یک باور است و نه یک معرفت حقیقی و یقینی. باور به دوگانگی تن و روح توسط ادیان ابراهیمی وارد ادبیات جهان گردیده است و اقوام هند ، مصر ، ایران و یونان باستان با این کلمه آشنائی نداشته اند. واژه جان تنها در ادبیات فارسی یافت می شود و در ادبیات بین الملل معادل و مترادف و هم معنی آن یافت نمی شود. اگر در مورد مفاهیم ماده ، روح ، روان ، نفس ، جان و تناسخ سوال داشتید، میتوانید در همین سایت در جستجوی آن مفاهیم مراجعه نماید. همچنین بحث های هفت عالم ، قیامت ، رستاخیز ، معاد ، برزخ ، حضرات خمس ، خویشتن ، ازل و ابد ، بیزمانی و بیمکانی ، سیاه چاله ها ، ماده و انرژی تاریک ، مه بانگ ، بیگ بنگ ، جهان ها یا دنیا های موازی ، نظریات علمی ریسمان ، حلقه ، گرانش کوانتایی ، جاذبه نیوتون، و خیلی بحث های کوتاه و شیرین و جذاب دیگر را از دست ندهید.
... [مشاهده متن کامل]
در اینجا بطور خلاصه به حقیقت زنجیره تولد و مرگ انسان بهمراه تسلسل تولد و مرگ کیهان اشاره می کنم. حقیقت دیگر این است که برخلاف دیدگاه فلاسفه و حکیمان و عارفان دینی، عوالم لاهوت و جبروت و ملکوت اعلا و سفلا و ناسوت یعنی عالم طبیعت و محسوسات بصورت طبقه بر طبقه و جدا و مستقل از هم وجود ندارند بلکه همگی یک حقیقت واحد و یگانه و جدا ناپذیر از هم می باشند. اندیشمندان دینی خداوند را اول و آخر، مبداء و مقصد می پندارند و در این پندار قالبا فراموش می کنند که بین اول و آخر ، وسط هم وجود دارد. و بجای وسط همیشه عالم مادی را قرار میدهند و ناآگاهانه و شاید آگاهانه اول و آخر ، مبداء و مقصد را از هم جدا می کنند. گویا در این پنداشت ، خودرا صاحب انحصاری پارچه و قیچی میدانند و هرطوری که سر و دلشان بخواهد قیچی میکنند و می بافند. اما حقیقت این است که خداوند و وجود او بیکران اند و هیچ چیزی بیرون و خارج و غیر از وجود خداوند وجود ندارد. برای درک این حقیقت ساده حتما لزومی ندارد که علامه دهر و یا به اصطلاح فرهیخته و فرخنده و فرزانه و ستاره و خورشید روی آسمان باشیم. یک دانش آموز دوره اوایل متوسطه و یا اواخر دوره ابتدایی امروزی تصور روشن تری از مفاهیم بیکرانی، نامتناهی و بینهایت دارد تا برجسته ترین علامه های دهر. وجود بیکران و نامتناهی و بینهایت علی رغم دارا بودن قدرت و علم بیکران هرگز قادر نخواهد بود که بطور کامل از یک حالت به حالت دیگری تحول یابد و دوباره به حالت اول برگردد. لذا در قدم اول باید خودرا به وجود های محدود و متناهی و مساوی تقسیم نماید و عمل تقسیم را به حال خود واگذارد که طبق دستور العمل خود به خود ادامه یابد و پس از آن عمل نزول را آغاز کند. آنگاه وجود های محدود و متناهی به علت محدودیت، قادر خواهند بود که روند نزول را بطور کامل طی کنند و به پایان آن برسند و پس از آن روند صعودی را آغاز کنند و به پایان آن برسند. خلاصه اینکه انسان و کلیه موجودات زنده و غیر زنده و طبیعت بهمراه کیهان از حالت غیبی و لاهوتی محض در سیر نزولی منزل به منزل تنزل یافته و به حالت ناسوتی فعلی رسیده اند و دوباره به همراه کیهان در سیر صعودی همان منازل را طی خواهند کرد و به حیات محض اولیه باز خواهند گشت. رجعت و بازگشت انسان به سوی خداوند از دیدگاه دین اسلام ، انتقال روح با جسمی لطیف و مثالی به عالم برزخ و پس از آن ورود به عالم آخرت می باشد، طوریکه طبیعت را پشت سر خود باقی می گذارد. اما حقیقت برتر این است که طبیعت به وجود خداوند تعلق دارد و رجعت و بازگشت حقیقی به معنای بازگشت کل به حالت اولیه خود می باشد. در روند طولانی مدت نزول و صعود هیچ فرد انسانی در گوشه و کناره کیهان گم و گول نخواهد شد و همه بدون استثناء صحیح و سالم به حیات محض و سعادت جاودانه غائی و نهائی باز خواهند گشت. باور به کیفر و پاداش در جهنم و بهشت ریشه در ناپختگی و محدویت فهم و عقل انسانی در دوران اولیه بیداری در باستان دارد و این پدیده ها در حیطه قدرت ، علم ، حکمت ، رحمت ، فیض ، محبت و عشق و صبر مطلق و بیکران و بی حد و حصر الاهی هیچگونه جایی و منزلتی و اعتباری ندارند.
... [مشاهده متن کامل]
در اینجا بطور خلاصه به حقیقت زنجیره تولد و مرگ انسان بهمراه تسلسل تولد و مرگ کیهان اشاره می کنم. حقیقت دیگر این است که برخلاف دیدگاه فلاسفه و حکیمان و عارفان دینی، عوالم لاهوت و جبروت و ملکوت اعلا و سفلا و ناسوت یعنی عالم طبیعت و محسوسات بصورت طبقه بر طبقه و جدا و مستقل از هم وجود ندارند بلکه همگی یک حقیقت واحد و یگانه و جدا ناپذیر از هم می باشند. اندیشمندان دینی خداوند را اول و آخر، مبداء و مقصد می پندارند و در این پندار قالبا فراموش می کنند که بین اول و آخر ، وسط هم وجود دارد. و بجای وسط همیشه عالم مادی را قرار میدهند و ناآگاهانه و شاید آگاهانه اول و آخر ، مبداء و مقصد را از هم جدا می کنند. گویا در این پنداشت ، خودرا صاحب انحصاری پارچه و قیچی میدانند و هرطوری که سر و دلشان بخواهد قیچی میکنند و می بافند. اما حقیقت این است که خداوند و وجود او بیکران اند و هیچ چیزی بیرون و خارج و غیر از وجود خداوند وجود ندارد. برای درک این حقیقت ساده حتما لزومی ندارد که علامه دهر و یا به اصطلاح فرهیخته و فرخنده و فرزانه و ستاره و خورشید روی آسمان باشیم. یک دانش آموز دوره اوایل متوسطه و یا اواخر دوره ابتدایی امروزی تصور روشن تری از مفاهیم بیکرانی، نامتناهی و بینهایت دارد تا برجسته ترین علامه های دهر. وجود بیکران و نامتناهی و بینهایت علی رغم دارا بودن قدرت و علم بیکران هرگز قادر نخواهد بود که بطور کامل از یک حالت به حالت دیگری تحول یابد و دوباره به حالت اول برگردد. لذا در قدم اول باید خودرا به وجود های محدود و متناهی و مساوی تقسیم نماید و عمل تقسیم را به حال خود واگذارد که طبق دستور العمل خود به خود ادامه یابد و پس از آن عمل نزول را آغاز کند. آنگاه وجود های محدود و متناهی به علت محدودیت، قادر خواهند بود که روند نزول را بطور کامل طی کنند و به پایان آن برسند و پس از آن روند صعودی را آغاز کنند و به پایان آن برسند. خلاصه اینکه انسان و کلیه موجودات زنده و غیر زنده و طبیعت بهمراه کیهان از حالت غیبی و لاهوتی محض در سیر نزولی منزل به منزل تنزل یافته و به حالت ناسوتی فعلی رسیده اند و دوباره به همراه کیهان در سیر صعودی همان منازل را طی خواهند کرد و به حیات محض اولیه باز خواهند گشت. رجعت و بازگشت انسان به سوی خداوند از دیدگاه دین اسلام ، انتقال روح با جسمی لطیف و مثالی به عالم برزخ و پس از آن ورود به عالم آخرت می باشد، طوریکه طبیعت را پشت سر خود باقی می گذارد. اما حقیقت برتر این است که طبیعت به وجود خداوند تعلق دارد و رجعت و بازگشت حقیقی به معنای بازگشت کل به حالت اولیه خود می باشد. در روند طولانی مدت نزول و صعود هیچ فرد انسانی در گوشه و کناره کیهان گم و گول نخواهد شد و همه بدون استثناء صحیح و سالم به حیات محض و سعادت جاودانه غائی و نهائی باز خواهند گشت. باور به کیفر و پاداش در جهنم و بهشت ریشه در ناپختگی و محدویت فهم و عقل انسانی در دوران اولیه بیداری در باستان دارد و این پدیده ها در حیطه قدرت ، علم ، حکمت ، رحمت ، فیض ، محبت و عشق و صبر مطلق و بیکران و بی حد و حصر الاهی هیچگونه جایی و منزلتی و اعتباری ندارند.