توقیف

/towqif/

    arrest
    detention
    confinement
    sequestration
    custody
    ban
    apprehension
    detainment
    seizure
    attachment
    confiscation

فارسی به انگلیسی

توقیف اموال
distraint

توقیف اموال کردن به خاطر بدهی
distrain

توقیف در منزل
house arrest

توقیف غیر قانونی
false arrest

توقیف ملک توسط دادگاه
attachment

توقیف کردن
apprehend, arrest, confine, detain, seize, attach, nab

توقیف کردن اموال
confiscate, impound

توقیف کردن خبر
suppress

مترادف ها

suppression (اسم)
جلوگیری، محو، فرونشانی، توقیف، قمع، موقوف سازی

execution (اسم)
انجام، اجرا، توقیف، اعدام، ادا، انفاذ

custody (اسم)
حفاظت، توقیف، حبس

apprehension (اسم)
هراس، خوف، درک، فهم، دلهره، دستگیری، بیم، توقیف

arrest (اسم)
توقیف، بازداشت

detention (اسم)
توقیف، بازداشت، حبس

internment (اسم)
توقیف، نگاهداری

arrestment (اسم)
توقیف، بازداشت

seizing (اسم)
بهم بستن، توقیف، تصرف

constraint (اسم)
گرفتاری، توقیف، قید، محدودیت، اجبار، اضطرار، فشار

sequestration (اسم)
تجزیه، توقیف، تفرقه، مصادره، ضبط، جدا سازی، انزوا، توقیف غیر قانونی

holdup (اسم)
توقیف، قفه

lockup (اسم)
توقیف، حبس، بازداشتگاه، تعطیل کردن اموزشگاه

nabbing (اسم)
توقیف

پیشنهاد کاربران

توقیف. [ ت َ ] ( ع مص ) ایستانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || دست آورنجن در دست کسی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) . دست برنجن بر دست کردن. || به حنا خجک زدن در دست. || پی خون آلود بر خانه کمان پیچیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || وقف گردانیدن اسب را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || ساختن وقف برای سپر. ( از اقرب الموارد ) . رجوع به وقف شود. || اصلاح کردن زین را و ساختن زین را بطوری که پشت ریش نکند. || بیان کردن حدیث را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) . || واقف گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) . واقف گردانیدن کسی را بر چیزی و نص کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || وقوف آوردن در حج در پس یکدیگر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || به موقف ایستادن. ( تاج المصادر بیهقی ) . || ایستادن لشکریان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . ایستادن لشکریان یکی بعد دیگری. ( از اقرب الموارد ) . || جای دست برنجن بریدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || تعلیم قاری مواضع وقف را. ( از اقرب الموارد ) . || ( اِ ) نشانی است در تیر قمار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || حکم به بازداشتن و نگاه داشتن و ضبط کردن. ( ناظم الاطباء ) . بازداشت. بازداشتن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . فرهنگستان ایران �بازداشته � را به جای توقیفی و توقیف شده پذیرفته است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. لغت نامه دهخدا

توقیف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
دیا dyā ( اوستایی )
رایود rāyud ( اوستایی: raod )
توقیف:
الف - منع حرکت ، ممانعت کردن از حرکت یک شئ متحرک
ب - منع فعالیت اجازه فعالیت ندادن به چیزی که قبلاً فعالیت داشته است
ج - منع تصرف مادی و فیزیکی بدستور مقام صالح قضایی
د - منع تصرف حقوقی و نقل و انتقال از مال بدستور مقام صالح قضایی
...
[مشاهده متن کامل]

ر - منع و سلب آزادی از انسان
ز - منع انتشار کتاب، روزنامه ، مجله و فیلم و اجازه نشر یا نمایش ندادن

بازداشت .
توقیف:[اصطلاح حقوق] سلب آزادی از شخص یا مال او با حالت انتظار ترخیص.