bus stop
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
ایست، مانع، حائل، توقف، تکیه، نقطه اتکاء، توقفگاه، عصاء
وضع، سه پایه، شهرت، ایست، پایه، مقام، توقف، بساط، دکه، موضع، ایستگاه، توقفگاه، میز کوچک، دکه دکان، جایگاه گواه در دادگاه، سکوب تماشاچیان مسابقات
پیشنهاد کاربران
بدترین واژه ای که فرهنگستان می توانست برگزیند همین واژه است ، زیرا توقف خود واژه ای تازی است.
ایستکده - parking
ایستگاه - station
ایستگاه - station
توقفگاه: [اصطلاح شبکه ریلی] محلی است بین دو ایستگاه که بر حسب ضرورت و احتیاج برای سوار و پیاده شدن مسافران از قطار مسافری یا مختلط طبق برنامه از آن استفاده میشود.