interruption
توقف: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
اَبسیز ( سغدی: اپسِذ apseż )
انچا ancā ( سغدی: ancāy )
moratorium on sth
توقف رسمی
درنگ افتادن ؛ درنگ شدن. تأخیر شدن. ( یادداشت مؤلف ) :
درنگ از بهر آن افتاد در راه
که تا از شغلها فارغ شود شاه.
نظامی.
ایست، ماندن، درنگ، وقفه، بند، لنگ، مکث، اطراق، اقامت کردن، توقف کردن، درنگ کردن، ایستایی، رکود، سکون، فترت
ایست، درنگ، ایستادن، بازایستادن، واایستادن، درجا ماندن، از جنبش باز ماندن، بازداشتن
واژه ی از ریشه عربیِ �توقف� در پارسی، بسته به جُستار و نیز کاربرد کارواژه ی همراه با آن از آرش های گوناگون نزدیک به یکدیگری برخوردار است.
ایستایش
توقف: [اصطلاح حقوق]در حقوق تجارت به معنی ورشکستگی استعمال می شود.
شوماند
در برخی جاها به معنی رویگردانی است
توقف تعهدات : رویگردانی از پیمانها
ایستانش
" درنگیدن " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)