clear (فعل)تمیز کردن، تبرئه کردن، ترخیص کردن، زدودن، روشن کردن، توضیح دادن، واضح کردن، صاف کردن، خار چیدنillustrate (فعل)اراستن، نشان دادن، توضیح دادن، شرح دادن، با مثال روشن ساختن، مصور کردن، مزین شدنclarify (فعل)تصریح کردن، روشن کردن، توضیح دادن، واضح کردنexplain (فعل)تصریح کردن، روشن کردن، فهماندن، توضیح دادن، تعبیر کردن، معنی کردن، شرح دادن، با توضیح روشن کردن، مطلبی را فهماندنstate (فعل)اظهار کردن، تعیین کردن، توضیح دادن، اظهار داشتن، جزء به جزء شرح دادنelucidate (فعل)روشن کردن، توضیح دادنenucleate (فعل)روشن کردن، کندن، توضیح دادن، مغز کردن، هسته دراوردنexplicate (فعل)روشن کردن، توضیح دادن، تفسیر کردن، تاویل کردن
تازیدن، توز ( گردو خاک آن را به هوا بردن ) تاختن. تاخت وتازه. ، توزیدن، توزش را به هوا بردن:توضیح، فارسی است.به جای توضیحات = مشخصات، جزئیاتdelineateشکافتن امری ( مسأله ای و غیره ) ؛ روشن کردن آن.ارائه ی توضیح( در افغانستان ) روشنی انداختن+ عکس و لینک