توصیف کردن


    delineate
    modify

مترادف ها

qualify (فعل)
تعیین کردن، کنترل کردن، توصیف کردن، واجد شرایط شدن، صلاحیت داشتن، قدرت را توصیف کردن، از بدی چیزی کاستن

portray (فعل)
مجسم کردن، توصیف کردن، تصویر کشیدن

characterize (فعل)
مشخص کردن، توصیف کردن، منش نمایی کردن، متصف کردن

describe (فعل)
توصیف کردن، تعریف کردن، شرح دادن، وصف کردن

پیشنهاد کاربران

منش نمایی کردن
تُوصیف کَردَن: ١. خواندن، نامیدن ٢. ستایش کردن، ستودن ٣. بیان کردن
خواندن ( در برخی باره ها )
چند نمونه از یک گزارش ویرایش شده از سوی اینجانب:
وزیر خارجه پیشین دولت بَرَک [حسین] اوباما از نامه گروهی از سناتورهای �جمهوری خواه� �ایالات متحد� به رهبران ایران، انتقاد و آن را �بیرون از عرف� دیپلماتیک خوانده ( توصیف کرده ) است.
...
[مشاهده متن کامل]

�کاخ سفید� �ایالات متحد� این کار نمایندگان �جمهوری خواه� را کاری �حزبی� خواند ( توصیف کرد ) . . .
. . . �جیم ریش� در پاسخ به انتقادهای خانم کلینتون، این جُستار که آن ها با این نامه به طرف ایرانی کمک می کنند را �بی منطق� خوانده ( توصیف کرده ) است.
همگی برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/03/blog - post_21. html

🇮🇷 همتای پارسی: ستودن 🇮🇷
یا ستود کردن
modify

بپرس