توشه

/tuSe/

    provisions for a journey
    baggage
    kit
    luggage
    provision
    supply
    provisions for a joumey
    touch

فارسی به انگلیسی

توشه امایی
logistics

توشه جویی
forage

توشه دادن
provision

توشه دان
wallet, knapsack

توشه رسان
tender

مترادف ها

food (اسم)
خورد، قوت، غذا، طعمه، خورش، اغذیه، خوراکی، خوان، خوردنی، خوراک، طعام، خواربار، توشه، اذوقه

outfit (اسم)
ساز، ساز و برگ، گروه، همسفر، توشه، بنه سفر، تجهیز، لوازم فنی

provision (اسم)
ماده، شرط، بند، قید، اغذیه، علوفه، توشه، تهیه، قوانین، تدارک، شرط کردن

ration (اسم)
سهم، جیره، توشه، خارج قسمت، مقدار جیره روزانه

luggage (اسم)
بار و بنهء مسافر، بارسفر، توشه، بنه سفر، بنه، جامه دان

پیشنهاد کاربران

زاد
ذخیره
نان راه . [ ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توشه . ( آنندراج ) . زاد سفر : دهد به خصم تو تا نان راه ملک عدم به کاسه ٔ سم خود می کند ز نعل خمیر. سلیم ( از آنندراج ) .
توشه :غذا
توشه : [اصطلاح راه آهن] بخشی از بار مسافر که در واگن مخصوص حمل توشه حمل می گردد، توشه نامیده می شود. مسافر قطار می تواند وسایلی از قبیل کیف دستی، بسته و جامه دان محتوی لوازم شخصی خود را که ابعاد آنها از
...
[مشاهده متن کامل]
۷۵ سانتیمتر و وزن آنها از ۳۰ کیلوگرم تجاوز ننماید به همراه خود در کوپه ای که مسافرت می کند جا داده و حمل نماید و این علاوه بر وسایلی است که به واگن حمل توشه می سپارد و در قبالش قبض دریافت می دارد.

توشه: در پهلوی توشگ tōšag بوده است . ستاک واژه ، " توش " ، به معنی تاب و توان است و معنای بنیادین " توشه " آنچه مایه ی توان و توش.
( ( مرا دل سراسر پر از مهرتست
همه توشهٔ جانم از چهرتست ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 281. )

غذا. خورد و خوراک

بپرس