توش

/tuS/

    larder

مترادف ها

might (اسم)
توانایی، قدرت، نیرو، توان، زور، انرژی، توش

power (اسم)
پا، حکومت، برتری، بازو، عظمت، قدرت، نیرو، برق، توان، زبر دستی، زور، سلطه، سلطنت، نیرومندی، بنیه، توش، اقتدار، قدرت دید ذره بین، سلطه نیروی برق

tonus (اسم)
نیرو، توش، تنوس، خاصیت انقباض عضله

پیشنهاد کاربران

توش یک واژه کاملا پارسی است از زمان ساسانیان تا به امروز چرا که به معنای داخل ودرون است. 🌹🌹♥
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

توشتوشتوشتوش
توش کلمه ای تورکی است به معنی حس و حرکت که به مفهوم توان وارد فارسی شده است توشه هم یعنی جیزی که برای حس و حرکت لازم است دیوان الغات تورک
توشه، اندوخته، جمع شده
واژه های کوشیدن / توشیدن / جوشیدن همگی از دگر دیسه های یکدیگرند و به چم تاو/تو به ترتیب تاب /تب می باشند که هر دو به برامدگی اشاره دارد . تپه همان تبه است و تبه همانی ست که د رماهی تابه بهره برده شده پس به هر چیز برامده ای تاب تا تاو تا تپ تا تب یا تو ( بیشتر در زبان مازندارنی به چم تب کردن ) بهره برده شده و از کهن ترین واژه های اریایست.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه تنب یا تنبک هم از همین ساخته شده و تنب بزرگ و کوچک = تپه های بزرگ و کوچک است
تب کردن یعنی دچار برامدگی حال شدن
توش زدن = به کسی برامدگی و فشار وارد کردن
تاب بیاور = برامدگی و فشار را بیاور ( بر خود بپذیر )
توشه که امروزه انبار چمیده شده = مکانی که در ان خوراک ضروری و حیاتی را جهت تحمل و تاب اوری قرار میدهند.
قلب تپنده = قلبی که در آن ضربان دارد / از همینرو تپیدن را ضرب در عربی چمیده اند
تپش = با ضرب
تپانچه = ضربه زن کوچک = تفنگ کوچک نگر بوده
پس در همه اینا تپ / تب / تاپ / تاب / تاو / تو / توش / کوش / جوش / به چم ضربه و فشار و تحمل ناشی از ان بوده که در جوشیدن به نقطه این فشار و در کوشیدن به تلاش برای رسیدن به این حد و اندازه گفته شده است.
در زبان مکازندرانی کوش کردن به چم خارش کردن است اما نگر جنب و جوش ناشی از ان بوده که منجرب به خارش و سرخی میشده

توش در گویش عامیانه به معنای درون . مثال : سنگ افتاد توش
تُوش به میرشکاری دور ریختن
ملس به ترکی
افتاد به ترکی میشه توش
از توش رفتن به معنی عصبانی و بی طاقت شدن ) گویش شوشتری (
۱. توشه و اندوخته
۲. توانایی تحمل سنگینی یا فشار
واژه توش tūš، tōš، taviš همخانواده با توانستن، توانیدن ( تانستن، تانیدن ) به معنای توان، زور ، نیرو ، گویش دیگر لغت سنسکریت tavas तवस् به معنای strength power است.
توانایی تحمل سنگینی یا فشار
اندوخته
چیزی که قبلا اندوخته شده
😊😊
قدرت و نیرو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)