توش یک واژه کاملا پارسی است از زمان ساسانیان تا به امروز چرا که به معنای داخل ودرون است. 🌹🌹♥
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
توش کلمه ای تورکی است به معنی حس و حرکت که به مفهوم توان وارد فارسی شده است توشه هم یعنی جیزی که برای حس و حرکت لازم است دیوان الغات تورک
توشه، اندوخته، جمع شده
واژه های کوشیدن / توشیدن / جوشیدن همگی از دگر دیسه های یکدیگرند و به چم تاو/تو به ترتیب تاب /تب می باشند که هر دو به برامدگی اشاره دارد . تپه همان تبه است و تبه همانی ست که د رماهی تابه بهره برده شده پس به هر چیز برامده ای تاب تا تاو تا تپ تا تب یا تو ( بیشتر در زبان مازندارنی به چم تب کردن ) بهره برده شده و از کهن ترین واژه های اریایست.
... [مشاهده متن کامل]
واژه تنب یا تنبک هم از همین ساخته شده و تنب بزرگ و کوچک = تپه های بزرگ و کوچک است
تب کردن یعنی دچار برامدگی حال شدن
توش زدن = به کسی برامدگی و فشار وارد کردن
تاب بیاور = برامدگی و فشار را بیاور ( بر خود بپذیر )
توشه که امروزه انبار چمیده شده = مکانی که در ان خوراک ضروری و حیاتی را جهت تحمل و تاب اوری قرار میدهند.
قلب تپنده = قلبی که در آن ضربان دارد / از همینرو تپیدن را ضرب در عربی چمیده اند
تپش = با ضرب
تپانچه = ضربه زن کوچک = تفنگ کوچک نگر بوده
پس در همه اینا تپ / تب / تاپ / تاب / تاو / تو / توش / کوش / جوش / به چم ضربه و فشار و تحمل ناشی از ان بوده که در جوشیدن به نقطه این فشار و در کوشیدن به تلاش برای رسیدن به این حد و اندازه گفته شده است.
در زبان مکازندرانی کوش کردن به چم خارش کردن است اما نگر جنب و جوش ناشی از ان بوده که منجرب به خارش و سرخی میشده
توش در گویش عامیانه به معنای درون . مثال : سنگ افتاد توش
تُوش به میرشکاری دور ریختن
ملس به ترکی
افتاد به ترکی میشه توش
از توش رفتن به معنی عصبانی و بی طاقت شدن ) گویش شوشتری (
۱. توشه و اندوخته
۲. توانایی تحمل سنگینی یا فشار
واژه توش tūš، tōš، taviš همخانواده با توانستن، توانیدن ( تانستن، تانیدن ) به معنای توان، زور ، نیرو ، گویش دیگر لغت سنسکریت tavas तवस् به معنای strength power است.
توانایی تحمل سنگینی یا فشار
اندوخته
چیزی که قبلا اندوخته شده
😊😊
قدرت و نیرو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)