به دست ، با
از
با. مع : دیدم وقتی در حدود هندوستان که از پشت پیل شکار میکردی و روی پیل را از آهن بپوشیده بودند. ( تاریخ بیهقی ) . نقاش چابک دست از قلم صورتها انگیزد. ( کلیله و دمنه ) .
دل بستگی از سنبل گلپوش تو دارد.
؟ ( از آنندراج ) .
به دستِ
واژه توست کاملا پارسی است ما شکل این واژه در عربی راه این طور است توسط این در ترکی می شود sensin واژه یعنی این واژه یعنی توست صد درصد پارسی است.
به = با
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
حافظ
به = با
به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
حافظ
wherewith
در پی، به کمک، بدست آن
در پی
با، به یاریِ، از سویِ
بدستِ . . . . . . . . . . .
توسط = نزد
مانند توسط چشم = نزد چشم
پَت = توسط
بدست، از سوی، به یاریِ، به روش، از راه
به ناو راه - درناوراه
از راه، از سوی، به شیوه، با شیوه، به کمک، با کمک، با
از سوی
( = به وسیله، به کمک، به واسطه ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
سَمسیات ( سنسکریت: سَمسرَیات )
مولاب mulãb ( سنسکریت: مولابَندهَ )
( = به دست ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
مارگِن ( سنسکریت: مارگِنَ )
نابیژ ( کردی: ناوبِژی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)