توزیع کردن


    issue
    allocate
    deliver
    dispense
    distribute
    divide

مترادف ها

dealing (اسم)
رفتار، توزیع کردن، تقسیم، معامله، طرز رفتار، خرید و فروش و معامله

parcel (فعل)
توزیع کردن، بسته بندی کردن، به قطعات تقسیم کردن، در بسته گذاشتن

administer (فعل)
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن

distribute (فعل)
تقسیم کردن، توزیع کردن، پخش کردن، تعمیم دادن

administrate (فعل)
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن، وصی

dispense (فعل)
باطل کردن، بخشیدن، توزیع کردن، معاف کردن، باطل شدن

deal (فعل)
توزیع کردن، سر و کار داشتن با، معامله کردن، معامله بمثل کردن با، سروکار داشتن

give out (فعل)
توزیع کردن، اعلان کردن، پخش کردن، بیرون دادن، تمام شدن، کسر امدن

پیشنهاد کاربران

dole something ↔ out
give out
the action of giving out cards to the players
( in card games )

بپرس