توجیه کردن


    account
    authorize
    excuse
    explain
    justify
    rationalize
    vindicate
    warrant

مترادف ها

vindicate (فعل)
محقق کردن، دفاع کردن از، حمایت کردن از، توجیه کردن، پشتیبانی کردن از، اثبات بی گناهی کردن

legitimatize (فعل)
قانونی کردن، توجیه کردن، مشروع کردن

legtimize (فعل)
قانونی کردن، توجیه کردن

justify (فعل)
تصدیق کردن، توجیه کردن، ذیحق دانستن، حق دادن

پیشنهاد کاربران

درست انگاری، درست انگاریدن، درست انگاری کردن
توجیه یعنی موجه سازی ، آوردن دلیل بر موجه بودن ، منطقی بودن و درستی کاری، دلیل تراشی
توجیه:اوزوارش٬ ویچارش٬ سفرنگش.
توجیه کردن:اوزواریدن٬ ویچاردن٬ سفرنگیدن
توجیه ، وجهه دادن واثبات محق بودن ادعاییست با ارائه ادله محکم ومتقن، لیکن درعرف رایج میتوان آنرابه بهانه تراشی واثبات غیرمعقولانه امری جهت فریب مخاطب یا طرف مقابل ، تعریف کرد، عامیانه اش معادل است بابهانه بیجاآوردن باتوسل به دروغ
دروغ گفتن بهترین معنی برای توجیه کردن است.
توجیه کردن ( به وجهی نشان دادن ) تقطه مقابل توضیح دادن ( واضح و روشن کردن ) است
به صورتی ( وجهی ) موضوع را نشان دهی که فرد مقابل آن را بپذیرد ( حتی اگر در حقیقت خلاف این باشد )

بپرس