«توجه» تک آهنگی از هنرمند اهل ایالات متحده آمریکا چارلی پوث است که در سال ۲۰۱۷ میلادی منتشر شد. این تک آهنگ در آلبوم یادداشت های صوتی قرار داشت. این تک آهنگ در چارت های، در رتبه اول و در چارت های کانادا، والونیا، فرانسه، لهستان، سوئیس، نیوزلند، پرتغال، بریتانیا، جزو ده ترانه اول قرار گرفت.
تَوَجُّه /مُتوجّه: حرف آخر این دو کلمه ملفوظ است و بنابراین در موارد لازم، به حرفی که بعد از آن بیاید می چسبد: ( ( توجّهم ( و نه: توجه ام ) به او جلب شد ) ) ؛ ( ( متوجّهش ( و نه متوجه اش ) کرد ) ) ؛ ( ( توجّهی ( و نه توجه ای ) به او نکرد ) ) . و نیز این حرف آخر در حالت اضافه حمزه نمی گیرد: ( ( توجهِ مرا ( و نه توجّهٔ مرا ) به خود جلب کرد ) ) متوجه ِ او ( و نه متوجّهٔ ) او شد ) ) . ... [مشاهده متن کامل]
( نجفی، ابوالحسن، غلط ننویسم، فرهنگ دشواری های زبان فارسی، ص ۱۱۹ )
سلیم توجه: در جایی نگاه کردن معنی می دهد مانند ببین چقدر به این کالا توجه دارد: ببین چقدر به این کالا نگاه می کند. در جایی هم رسیدگی معنی می دهند مانند: به این کار توجه بیشتری کن: به این کار رسیدگی ریزبین تری کن.
رسیدگی
محل کردن ؛ محل نهادن. محل گذاشتن. اعتنا کردن. توجه به کسی یا کاری کردن. - محل گذاشتن ؛ اعتنا کردن. اهمیت دادن. محل نهادن. - محل نکردن به کسی ؛ توجه نکردن و اهمیت ندادن به او. به او بی اعتنائی کردن : مر او را دو برادرزاده بودند سخت فقیر و این عم مالدار و سفله بود و این برادرزادگان را هیچ محل نکردی و هیچ چیز ندادی. ( طبری ترجمه بلعمی ) . ... [مشاهده متن کامل]
- محل نگذاشتن به کسی یا کسی را ؛ او را به چیزی نشمردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . - || در تداول عوام ، اعتنا نکردن. بی اعتنایی کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . بی اعتنایی به کسی ی - ا در کاری تغافل کردن. خود را به نفهمی زدن. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ) . توقیر و احترام نکردن. - محل ننهادن ؛ وقع ننهادن. بی اعتنایی کردن. مقامی درخور ندادن کسی را : بود یک هفته را محل منهید. خاقانی. منه آبروی ریا رامحل که این آب در زیر دارد وحل. سعدی. سعدی و عمرو و زید را هیچ محل نمی نهی وین همه لاف میزنم چون دهل میان تهی. سعدی. حکیمان او را محلی ننهادندی که چیزی از نهان وی گویند. ( مجمل التواریخ ) .
روی آوردن روی نهادن رو بسوی کسی آوردن گوش به حرفش شدن
کردی: سَرنج
برای واژه توجه 2 واژه بسیار خوب داریم که از سگال ها دور افتاده واژه شای از کارواژه شاییدن که در شایان بکار رفته ( البته شای بیشتر به قابل و تقابل چمش دارد تا توجه ) واژه داخت از کارواژه داختن که در پرداختن و دوختن و دوزیدن و . . . بکار رفته ... [مشاهده متن کامل]
چشمت را بدان بدوز = توجه کن دوزت به من باشه - یا داختت به من باشه ( برای نامه های رسمی از داخت بهره میبریم ) حواست ( توجه ) به من باشه متوجه = داخته و سایر واژگانی که می توان برای آن ساخت
هوشمندی بهترین برابر برای توجه می باشد، چون پرداختن به همه ی سوی ها ( وجه ها ) و گیرایی بی کم و کاست ( درک کامل ) در برابر آن چه می بینیم، می شنویم، می چشیم، می بوییم و دیگر گیرایی ها ( حواس ) و این که در کنار هم از همه بهره بگیریم هوشمندی نامیده می شود که زبان تازی با به کار بردن سویگان ( بعد و چند وجهی ) ناتوان از برشمردن واژه ی زیبای هوشمندی می باشد، همچنین در برابر هایی که دوستان به کار برده اند تنها به گیرایی بینایی که نگاه ودید را در بر می گیرد، پرداخته شده و دیگر گیرایی ها به فراموشی سپرده شده اند. ... [مشاهده متن کامل]
هوشمندی = توجه هوشمند = متوجه هوشمند بودن = توجه کردن ناکفته نماند واژه هوشیاری را نیز می توان در برخی جاها به کار برد ولی هوشمندی فراگیرتر و همه گیرتر می باشد. با سپاس فراوان
تَوَجُّه به نگر می رسد ، همانگونه که یکی از کاربران گرامی یادآور شده اند ، ستاک" وجه" ایرانی - اوروپایی باشد که شایسته است بیشتر در این باره پژوهیده شود، زیرا همانندی آن با واژه ی انگلیسیِ face آشکار است. گاسه ( حدس ، گمان ) می رود پارسی آن واژه ی " وَش " در سیاوَش ، مَهوَش ، خوروَش باشد ، هر چند در پارسی به مینش مانند آمده ، ولی این می تواند فهمیده ( مفهوم ) یا مینه ی دویوم آن باشد. ... [مشاهده متن کامل]
اگر این اِنگاشت آگاشت ( فرضیه ثابت ) گردد ، می توان از ستاک " وَش" کارواژه برساخت : وَشبیدن یا وَشویدن وات " واو یا بِ " برای گویش آسان تر افزوده گردیده ، همان گونه که : چَسبیدن ، خُسبیدن ، . . .
پرنگری این واژه را در تارکده، به نامِ برابرِ پارسیِ واژهٔ "توجه" دیدم. ولی نمی دانم واگویشِ ( تلفظِ ) آن چگونه است. چون سِداها ( a e o ) گذاشته نشده بود. اگر می دانید، مِهر کنید و بگویید آیا این Parnegari است یا Pornegari؟
توجه ، از وجه می آید که این واژه هند و اروپایی است و در لاتین facie بکار می رود که کم و بیش با همین تلفظ عربی است و face هم که در انگلیسی بکار می رود و چه بسا که در ایران باستان نیز کاربرد داشته است ( واژه ای همانند ) و شاید فیس در فیس و افاده بی ربط نباشد
بدیده گرفتن نمونه: نیروی هوایی آلمان تاکنون بیش از ۵۷۰ میلیون یورو برای بکار گیری ۶۰۰ فروند از اینگونه موشک های پنهانکار صرف کرده است که با بدیده گرفتن [توجه به] توانایی شلیک از دامنه گسترده ای از جنگنده های مدرن امروزی می توان گفت هم برای صادرات و هم برای بهره برداری درونی سرمایه گزاری بجایی بوده است. ... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر: https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/10/blog - post_95. html
رویکرد
ریز بینی . تیز بینی . . نزومانش . پهلوی
اهتمام: توجه
آیاسیدن یا یاسیدن می تواند برابر خوبی باشد. به معنی ۱ ) یاد آوردن ۲ ) چیزی را در ذهن داشتن و متوجه آن بودن.
مدنظر
توجه= نگربُرد مورد توجه قرار گرفتن= در نگربرد آمدن
بانا/ بانو . . . ( اَگرچه می تَوان واژهء دَرنِگَر را هَم به کار نَگِرِفت ) وَجیه = دَرنِگَرا ( نَرینه ) ( فَعیل ) وَجیهه = دَرنِگَرا ( مادینه ) ( فَعیلِه ) توجیه = دَرنِگرانِش ( تَفعیل ) مُوَجَه = دَرنِگَریسته ، دَرنِگَریده ( مُفَعَل ) مُوَجِه = دَرنِگَرانَنده ( مُفَعِل ) وِجاهَت = دَرنِگَرَندِگی ، دَرنِگَریستِگی ( فِعالَه ) مُواجه = هَم دَر نِگَر/ دَرهَم نِگَر ( مُفاعِل ) مُواجِهه = هَم دَر نِگَری / دَرهَم نِگَری ( مُفاعِله ) اَگَر دَر بَرخی اَز ریختارها نِشان های ِ زیر و زِبَر و پیش با تَنه ( اَصل ) اَرَبی ناهَم سان است از این روست که دَر پارسی ِ اِمروز ما آن ها را با گویش ِ مان هَم سان کَرده ایم. اَگر اَز ریشه واژه ها و وَند های ِ شِناخته شُده ء پارسی بَهره بِبَریم اَز سویی بَرای پارسی زَبانان آشنا یَند و هَم تَوانایی های ِ پارسی را که بیکار مانده اَند را می تَوان دوباره به کار اَنداخت تا رفته رَفته چِشم ها و گوش ها به آن ها خو بِگیرَند و به گُفتی ( قولی ) جا بیاُفتَند .
ایاسیدن خوب است آنگاه همه پسند و پویا نیست. دیدآوری دیدورزی نگه ورزی شایسته است.
در پهلوی " ایاسش " از بن ایاسیدن به چم متوجه شدن، برابر فرهنگ کوچک زبان پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی. ایاسنده = توجه کننده ایاسیدم = متوجه شدم
توجه کُن: منو نِگا ( نگاه ) ، به گوش و به هوش باش، هُشدار، هوشیار باش، زِنهار ( زینهار ) ، دل بده!
التفات
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: ویاپ ( سنسکریت: وْیَپِکش vyapeksh ) ساوادا ( سنسکریت: ساوَدهانَتَ ) پَریکْش ( سنسکریت ) آدَر ( سنسکریت: آدَرَ )