توانگر

/tavAngar/

    rich
    affluent
    opulent
    upscale
    rich (person)

فارسی به انگلیسی

توانگر سالارانه
plutocratic

توانگر سالاری
plutocracy

مترادف ها

rich (صفت)
دولتمند، پر پشت، فاخر، با شکوه، نفیس، حاصلخیز، بانوا، گرانبها، غنی، توانگر، زیاده چرب یا شیرین

wealthy (صفت)
دولتمند، دارا، چیز دار، بانوا، پولدار، غنی، توانگر، ثروتمند

پیشنهاد کاربران

بسیارمال ؛ غنی. متمول. توانگر. باثروت : بازرگانی بود بسیارمال. ( کلیله و دمنه ) . بازرگانی بسیارمال آمده است. ( سندبادنامه ص 158 ) .
توانگر به معنی ثروتمند است.
All - sufficient
متمول
تمول

بپرس