توانایی

/tavAnAyi/

    power
    ability
    ability _
    ably _
    capacity
    energy
    facility
    faculty
    part
    potency
    puissance
    sinew
    skill
    strength

فارسی به انگلیسی

توانایی پرداخت بدهی
solvency

توانایی خنده
risibility

توانایی خندیدن
risibility

توانایی خود را دست بالا گرفتن
overplay

توانایی دادن
empower

توانایی ذهنی
mentality

توانایی رهبری
leadership

مترادف ها

strength (اسم)
دوام، توانایی، قوت، پا، استحکام، نیرو، زور، قوه

ability (اسم)
توانایی، قابلیت، شایستگی، لیاقت، استطاعت، صلاحیت، سررشته

capability (اسم)
توانایی، قابلیت، لیاقت، صلاحیت، سامان، استعداد پیشرفت

might (اسم)
توانایی، قدرت، نیرو، توان، زور، انرژی، توش

potency (اسم)
توانایی، لیاقت، قدرت، توان، نیرومندی

energy (اسم)
توانایی، نیرو، زور، انرژی، کارمایه، قوه فعلیه، حس

influence (اسم)
توانایی، تاثیر، برتری، تفوق، اعتبار، نفوذ، تجلی

authority (اسم)
توانایی، اختیار، اعتبار، قدرت، اجازه، نفوذ، تسلط، متخصص، تصدی، اولیاء امور، نویسندهء معتبر، خوشنامی

vim (اسم)
توانایی، قدرت، نیرو، توان، فشار، زور، انرژی

puissance (اسم)
توانایی، قدرت، نیرو، توان

پیشنهاد کاربران

قوت
یارا . . . .
سر پنجگی
مهارت ، شجلعت، دلیری
مهارت ، شجاعت، دلیری
یارایی، تاب، قدرت، نیرو، استطاعت، اقتدار، تسلط، توانمندی، پرتوانی، طاقت، عرضه، قوا، قوه، مقاومت، نفوذ، وسع، یارا
توانایی:
دکتر کزازی در مورد واژه ی توانایی می نویسد : ( ( توانایی در پهلوی تواناگیهtuwānāgīh یا توانیگیه tuwānīgih بوده است ) )
ز آغاز باید که دانی درست،
سر ِ مایه ی گوهران، از نخست؛
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
...
[مشاهده متن کامل]

بدان تا توانایی آمد پدید
معنی بیت : برای شناختن آفرینش نخست می باید چهار آخشیجان را بشناسی که پدیده های جهان از پیوند و آمیختگی آنها با یکدیگر پدیدار شده اند . آفریدگار از نیست هستی را پدید آورده است ، تا بدین گونه توانایی خویش را آشکار به دارد.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 188 )

یارگی
استعداد
بنیه
یارا
جوهره
استعداد
نیرو
قابلیت
امکان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس