پسوند �ا� در زبان فارسی کم کاربرد شده، باری ( در صورتی که ) با افزودن آن به واژه هایی، زبان فارسی بسیار غنی تر میشود، واژگانِ بسی کوتاه تر، خوش آواتر و کم هجی تر در سنجه با دیگر واژگان هم چم ( هم معنی ) فارسی ساخته می شود ( نمونه: توانا به جای توانمند، آفرا به جای آفریننده ) و نیز از وام گیری واژه های خاص از زبان های دیگر بی نیاز میشود
... [مشاهده متن کامل]
نمونه هایی از واژگانی که میتوان به آنها پسوند �ا� را افزود.
بنگرید؛ زیر، واژگانی که در پرانتز آمده اند عربی اند اما اگر به واژگان فارسی آورده شده پسوند �ا� دهیم، زبان فارسی از وام گیری این واژه ها بی نیاز خواهد بود
مانا➡️ جاودان
میرا➡️ میرنده، ( فانی )
نامیرا➡️ نامردنی، زیستنده بی پایان، ( فناناپذیر )
دارا➡️ دارنده، ( صاحب مال )
زایا➡️ زاینده، ( خلاق )
برنا➡️ جوان
دانا➡️ داننده، ( عالم )
توانا➡️ توانمند، ( مقتدر )
پایا➡️ پاینده، ( مستدام )
بایا➡️ بایسته، شایسه، بهتر، ( لازم ) ، ( الزامی )
روا➡️ فراخور، ( مستحق )
آفرا➡️ آفریننده، ( خالق )
سازا➡️ سازنده، ( صانع )
مانا➡️ ماندنی، جاوید، ( لایزال ) ، ( دائمی )
کارا➡️ کارآمد، ( مؤثر )
کوشا➡️ کوشنده، سخت کوش، ( ساعی ) ، ( پرتلاش )
پویا➡️ پوینده، رَوَنده، سرزنده، پرجنبش، ( فعال ) ، ( متحرک )
جویا➡️ جوینده، جستجوگر، کنجکاو، ( متجسس ) ، ( مفتحص )
گیرا➡️ گیرنده، ( جذاب ) ، ( قابض )
یکتا➡️ یگانه، بی همتا، ( وحید ) ، ( بی نظیر )
رانا➡️ رَوَنده، رهسپار، ( ذاهب )
والا➡️ بالاتر/ترین، بلندپایه، ( شامخ ) ، ( بلند مرتبه )
بینا➡️ بیننده، ( بصیر )
شنوا➡️ شنونده، ( سامع )
نیوشا➡️ سروش، ( سمیع )
نوشا➡️ بهنوش، گوارا
گویا➡️ گوینده، سخنگو، نشانگر، ( قایل ) ، ( صریح ) ، ( بیانگر )
شیوا➡️ روان، رسا، ( فصیح ) ، ( بلیغ )
نیکا➡️ پسندیده، خوشا، خوش باد
زیبا➡️ زیبین رو، زیبنده رو، خوش چهر، وسیم، ( جمیل )
دلارا➡️ آرایشگر/آرامگر دل، دلبر، دلربا، نگار {نگارگر دل}، ( معشوق )
فرزا➡️ فرزانه، بخرد، ملا، فرهیخته، ( حکیم ) ، ( ادیب ) ، ( عاقل )
اهورا➡️ هستی بخش، خدا، ( الله♥️ )
هوشا➡️ باهوش، آگاه
ژینا➡️ داننده، دریاب، دریابنده، ( فهیم ) ، ( مُدَرِّک ) ، ( ادراک گر )
سرا➡️ دار، کاخ، خانه، کوشْک، ( بیت ) ، ( قصر ) ، ( منزل )
افزا➡️ افزاینده ( مانند مهرافزا )
آرشا➡️ سپند، ( مقدس )
شیدا➡️ پرشور، شیفته، آشفته، سرگشته، ( حیران ) ، ( مجنون )
و. . .
منبع. عکس نامهٔ باستان دکتر میر جلال الدین کزازی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
واژه ی توانا از ریشه ی واژه ی توان فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
فراخ توان
صاحب اقتدار ؛ توانا. قادر. زورمند.
قدیر . . . .
ذوالقدر
تووآنا یکی از الهه ی تمدن های قدیم که به قدرت و تنومندی ستایش شده ، و نام دخترانه هست نه پسرانه چون معنی آنا رو دارا هست و الهه هستش ، لطفا اگه ریشه تراشی میکنین کلمه به کلمه و ریشه یابی هم بکنین فقط بنویسین ریشه فارسی که همه میتونن کلمات رو مصادره بکنند،
پرقدرت، توانمند، زورمند، قادر، قدرتمند، قوی، نیرومند، باقدرت، متنفذ، مقتدر
توانا :
دکتر کزازی در مورد واژه ی توانا می نویسد : ( ( توانا و دانا در پهلوی تُواناکtuwānak و داناک dānāk است . پساوند" اک " پهلوی در پارسی " ا" شده است ؛ امّا هنوز در پاره ای واژگان چون خوراک ، پوشاک و کاواک مانده است . ) )
... [مشاهده متن کامل]
توانا بُوَد هر که دانا بُوَد ؛
ز دانش، دل پیر برنا بُوَد .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 179 )
پرقدرت ، توانمند، باقدرت، قوی ، متنفذ ، قدرتمند، پرقدرت و. . .
Abilities توانایی
قوی و قدرتمند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)