توانا

/tavAnA/

    powerful
    able
    able _
    capable

فارسی به انگلیسی

توانا بر همه چیز
almighty

توانا به انجام کاری
can-do

توانا کردن
enable

مترادف ها

able (صفت)
توانا، قابل، مستعد، لایق، شایسته، اماده، با استعداد، صلاحیت دار، دارای صلاحیت قانونی، خلیق

mighty (صفت)
توانا، بزرگ، قوی، نیرومند، مقتدر، زورمند

capable (صفت)
توانا، قابل، لایق، با استعداد، صلاحیت دار، ماهر، دانا، مولد علم، وابسته به علم، جوهردار

puissant (صفت)
توانا، نیرومند

authoritative (صفت)
توانا، امر، معتبر

پیشنهاد کاربران

پسوند �ا� در زبان فارسی کم کاربرد شده، باری ( در صورتی که ) با افزودن آن به واژه هایی، زبان فارسی بسیار غنی تر میشود، واژگانِ بسی کوتاه تر، خوش آواتر و کم هجی تر در سنجه با دیگر واژگان هم چم ( هم معنی ) فارسی ساخته می شود ( نمونه: توانا به جای توانمند، آفرا به جای آفریننده ) و نیز از وام گیری واژه های خاص از زبان های دیگر بی نیاز میشود
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه هایی از واژگانی که میتوان به آنها پسوند �ا� را افزود.
بنگرید؛ زیر، واژگانی که در پرانتز آمده اند عربی اند اما اگر به واژگان فارسی آورده شده پسوند �ا� دهیم، زبان فارسی از وام گیری این واژه ها بی نیاز خواهد بود
مانا➡️ جاودان
میرا➡️ میرنده، ( فانی )
نامیرا➡️ نامردنی، زیستنده بی پایان، ( فناناپذیر )
دارا➡️ دارنده، ( صاحب مال )
زایا➡️ زاینده، ( خلاق )
برنا➡️ جوان
دانا➡️ داننده، ( عالم )
توانا➡️ توانمند، ( مقتدر )
پایا➡️ پاینده، ( مستدام )
بایا➡️ بایسته، شایسه، بهتر، ( لازم ) ، ( الزامی )
روا➡️ فراخور، ( مستحق )
آفرا➡️ آفریننده، ( خالق )
سازا➡️ سازنده، ( صانع )
مانا➡️ ماندنی، جاوید، ( لایزال ) ، ( دائمی )
کارا➡️ کارآمد، ( مؤثر )
کوشا➡️ کوشنده، سخت کوش، ( ساعی ) ، ( پرتلاش )
پویا➡️ پوینده، رَوَنده، سرزنده، پرجنبش، ( فعال ) ، ( متحرک )
جویا➡️ جوینده، جستجوگر، کنجکاو، ( متجسس ) ، ( مفتحص )
گیرا➡️ گیرنده، ( جذاب ) ، ( قابض )
یکتا➡️ یگانه، بی همتا، ( وحید ) ، ( بی نظیر )
رانا➡️ رَوَنده، رهسپار، ( ذاهب )
والا➡️ بالاتر/ترین، بلندپایه، ( شامخ ) ، ( بلند مرتبه )
بینا➡️ بیننده، ( بصیر )
شنوا➡️ شنونده، ( سامع )
نیوشا➡️ سروش، ( سمیع )
نوشا➡️ بهنوش، گوارا
گویا➡️ گوینده، سخنگو، نشانگر، ( قایل ) ، ( صریح ) ، ( بیانگر )
شیوا➡️ روان، رسا، ( فصیح ) ، ( بلیغ )
نیکا➡️ پسندیده، خوشا، خوش باد
زیبا➡️ زیبین رو، زیبنده رو، خوش چهر، وسیم، ( جمیل )
دلارا➡️ آرایشگر/آرامگر دل، دلبر، دلربا، نگار {نگارگر دل}، ( معشوق )
فرزا➡️ فرزانه، بخرد، ملا، فرهیخته، ( حکیم ) ، ( ادیب ) ، ( عاقل )
اهورا➡️ هستی بخش، خدا، ( الله♥️ )
هوشا➡️ باهوش، آگاه
ژینا➡️ داننده، دریاب، دریابنده، ( فهیم ) ، ( مُدَرِّک ) ، ( ادراک گر )
سرا➡️ دار، کاخ، خانه، کوشْک، ( بیت ) ، ( قصر ) ، ( منزل )
افزا➡️ افزاینده ( مانند مهرافزا )
آرشا➡️ سپند، ( مقدس )
شیدا➡️ پرشور، شیفته، آشفته، سرگشته، ( حیران ) ، ( مجنون )
و. . .

منبع. عکس نامهٔ باستان دکتر میر جلال الدین کزازی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

تواناتواناتواناتوانا
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
واژه ی توانا از ریشه ی واژه ی توان فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

تواناتواناتواناتواناتوانا
فراخ توان
صاحب اقتدار ؛ توانا. قادر. زورمند.
قدیر . . . .
ذوالقدر
تووآنا یکی از الهه ی تمدن های قدیم که به قدرت و تنومندی ستایش شده ، و نام دخترانه هست نه پسرانه چون معنی آنا رو دارا هست و الهه هستش ، لطفا اگه ریشه تراشی میکنین کلمه به کلمه و ریشه یابی هم بکنین فقط بنویسین ریشه فارسی که همه میتونن کلمات رو مصادره بکنند،
پرقدرت، توانمند، زورمند، قادر، قدرتمند، قوی، نیرومند، باقدرت، متنفذ، مقتدر

توانا :
دکتر کزازی در مورد واژه ی توانا می نویسد : ( ( توانا و دانا در پهلوی تُواناکtuwānak و داناک dānāk است . پساوند" اک " پهلوی در پارسی " ا" شده است ؛ امّا هنوز در پاره ای واژگان چون خوراک ، پوشاک و کاواک مانده است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

توانا بُوَد هر که دانا بُوَد ؛
ز دانش، دل پیر برنا بُوَد .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 179 )

پرقدرت ، توانمند، باقدرت، قوی ، متنفذ ، قدرتمند، پرقدرت و. . .
Abilities توانایی
قوی و قدرتمند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)