پاک کردن، تصفیه کردن، تبرئه کردن، خالی کردن، زدودن، تطهیر کردن، تهی کردن، پاکسازی کردن، تنقیه کردن
خالی کردن، خون گرفتن، تهی کردن، به ته رسانیدن
تمام کردن، خسته کردن، سپری کردن، تهی کردن، با دقت به کردن، نیروی چیزی را گرفتن، از پای در اوردن
برهنه کردن، تهی کردن، لخت کردن، چاک دادن، محروم کردن از
ترک کردن، خالی کردن، محروم کردن، تهی کردن، تخلیه مزاج کردن
خالی کردن، تهی کردن، شکم دریدن، نیروی چیزی را گرفتن، روده یا چشم و غیره را در اوردن
خالی کردن، تهی کردن، تخلیه کردن، تعطیل کردن