تهی

/tohi/

    barren
    blank
    empty
    inane
    jejune
    null
    spent
    vacant
    vacuous
    void
    windy
    devoid
    bare

فارسی به انگلیسی

تهی از
devoid

تهی بودگی
vacancy, vacuity

تهی بودن
nothingness

تهی جا
vacancy

تهی جای
void

تهی دستی
indigence, destitution, penuriousness, penury, poverty

تهی روده
jejunum

تهی ساختن
drain

تهی ساز
drainer

تهی سازی
depletion, discharge, evacuation, exhaustion

تهی شدن
drain, empty

تهی گاه بدن انسان و حیوان
flank

تهی گری
vacuity

تهی مغز
cuckoo, dotty, empty-headed, fool, moron, vacant, dope, woodenhead

تهی مغزانه
idiotic, vacuous

تهی مغزی
vacuity

تهی مندی
nothingness

تهی کردن
deplete, drain, empty, evacuate, teem, unload, vacate, void

مترادف ها

basic (صفت)
اصلی، تهی، اساسی، بنیادی، پایه ای، بنیانی

barren (صفت)
بی ثمر، عقیم، خنثی، خشک، نازا، بی حاصل، سترون، تهی

void (صفت)
پوچ، بی اعتبار، عاری، تهی، خالی، باطل، بلاتصدی، عاری از

null (صفت)
پوچ، تهی، بی ارزش، باطل، بلااثر

empty (صفت)
پوچ، تهی، مجوف، خالی، چیز تهی

hollow (صفت)
خشک، پوچ، تهی، مجوف، مقعر، خالی، پوک، غیر صمیمی، توخالی، میان تهی، گودافتاده، بی حقیقت

vain (صفت)
عقیم، پوچ، خود بین، تهی، بیهوده، عاطل، ناچیز، بی فایده، باطل، جزیی، عبث

vacuous (صفت)
پوچ، بی معنی، تهی، خالی، کم عقل، بی مفهوم

jejune (صفت)
خشک، بی لطافت، بی مزه، تهی، بیهوده، نارس، وابسته به روده تهی

devoid (صفت)
عاری، تهی، خالی از

inane (صفت)
پوچ، چرند، تهی، احمق، بی مغز

deadhead (صفت)
تهی

indigent (صفت)
تهی، خالی، تهی دست، تنگدست

پیشنهاد کاربران

به جای "خلا" میتوان از "تُهی" بهره برد:
نادرست:ما در جهان چیزی به نام خلا نداریم.
درست تَر:ما در جهان چیزی به نام تُهی نداریم
بِدرود!
تنها
در شاهنامه جناب حکیم فردوسی و در اشعار کهن ادبیات فارسی ، شواهد بسیاری آمده که تُهی"تَهی"تلفظ میشود و اتفاقا، تلفظ تَهی درست می باشد یعنی: تَه بودن ، هیچ بودن؛کفگیر به تَه دیگ رسیدن :هیچی نماندن.
تهی، خالی، پوچ و پوک
واژه تهی از بن ریشه هندواروپائی , تیوس tews و تس کیوس tus - kyos و هندوایرانی توش - سیاس tuš - cyas که در پهلوی و فارسی میانه به توهیگ tuhig و در سانسکریت تک - چیا tucchya ودر لاتین تسکوا tesqua به چم بیابان تغییر یافته.
توخالی پوچ خالی
تهی
مشک آن است که خود ببوید ؛ نه آنکه عطار بگوید. نادان چون طبل غازی بلند آواز و میان تهی
خواننده رپ
تهی در پهلوی تهیگ tuhīg بوده است.
پوک، پوچ، تخلیه، خالی، خلاء، عاری

بپرس