تنفیذ

/tanfiz/

    authorization
    affirmation
    causing to penetrate
    confirmation

فارسی به انگلیسی

تنفیذ کردن
authorize, to authorize, to confirm

مترادف ها

validity (اسم)
صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تنفیذ

validation (اسم)
صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تایید اعتبار، معتبر سازی، تنفیذ

پیشنهاد کاربران

تنفیذ در معنای حکومتی: به فرمان و حکم کسی روایی و اعتبار و نفوذ بخشیدن، فرمانروادهی، کارایی بخشی
تنفیذ: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
ویچیات vicyāt ( سغدی )
اصطلاحی حقوقی مانند تنفیذ صلح نامه ، تنفیذ مبایعه نامه ، تنفیذ وصیت نامه و . . .
کارابخشی
تأیید
معادل انگلیسی: Corroboration
مجری داشتن . [م ُ را ت َ ] ( مص مرکب ) اجراکردن . به مرحله ٔ اجرا درآوردن . تنفیذ کردن . || معمول داشتن . برقرارکردن : گفت ای خداوند مصلحت آن بینم که چنین کسان را وجه کفاف به تفاریق مجری دارند. ( گلستان
...
[مشاهده متن کامل]
) . و همه ٔ اوقات و ساعات پروانه ها و احکام و بروات و انعام در حق ایشان مجری داشته . . . ( تاریخ قم ص 5 ) .

نافذ و استوار کردن حکم و فرمان
ابقا و انفاذ و وصل شدن
تایید حکم یا نامه ای برای اجرا یا ابلاغ

تایید کردن و امضای آن
اجرا کردن
ک در بعضی موارد اجازه دادن نیز هست
مثل وصیت ب بخش تنفیذ شده اجرا میشود
قبول یا رد کردن معامله فضولی توسط مالک
درست و بابرنامه به پیش رفتن
اعتبار بخشیدن به سندی به وسیله تایید و امضای آن .
نفوذکردن وگذشتن درچیزی مثل گذشتن تیرازنشانه , اجراکردن وروان کردن فرمان ونامه, فرستادن حکم
1 - ( مصدر ) نفوذ دادن . 2 - نفوذ کردن و عبور از چیزی همچون تیز از نشانه . 3 - روان کردن ( فرمان نامه ) اجرا کردن . 4 - امضا کردن گذراندن . 5 - تایید کردن استوار کردن. 6 - فرستادن ( حکم نامه ) . 7 - ( اسم ) انفاذ . 8 - اجرائ . 9 - ارسال . جمع : تنفیذات .
...
[مشاهده متن کامل]

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس