تنفس کردن


    breathe
    respire
    to breathe

مترادف ها

inbreathe (فعل)
در کشیدن، استنشاق کردن، دمیدن، ملهم کردن، تنفس کردن

recess (فعل)
تنفس کردن، موقتا تعطیل کردن، پس رفت کردن، طاقچه ساختن، مرخصی گرفتن

inhale (فعل)
استنشاق کردن، تنفس کردن، تو کشیدن، در ریه فرو بردن، بداخل کشیدن، استشمام کردن

respire (فعل)
دمیدن، نفس کشیدن، دم زدن، بهوش امدن، تنفس کردن، امید تازه پیدا کردن، بو کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس