تنفس

/tanaffos/

    breath
    breather
    breathing
    intermission
    respiration
    rest
    break
    recess

فارسی به انگلیسی

تنفس اعلام کردن
recess

تنفس برای صرف چای
tea break

تنفس برای صرف قهوه
tea break

تنفس دادن
recess

تنفس در ادارات
coffee break

تنفس در جلسه
adjournment

تنفس در مدرسه
break

تنفس دهان به دهان
mouth-to-mouth resuscitation

تنفس مصنوعی
artificial respiration

تنفس مصنوعی دهان به دهان
kiss of life

تنفس منقطع
gasp

تنفس کردن
breathe, respire, to breathe

مترادف ها

break (اسم)
وقفه، تفریح، تنفس، شکاف، شکست، شکستگی، فرصت، مهلت، فرجه، انقصال، بادخور

intake (اسم)
خورد، تنفس، حقه، نیروی جذب شده، مدخل ابگیری، جای ابگیری، نیروی بکار رفته، مک، فرا گرفتگی، مقدار جذب چیزی به درون

recess (اسم)
کنار، تعطیل موقتی، گوشه، تنفس، پس زنی، باز گشت، طاقچه، تو رفتگی، فترت، تو رفتگی در دیوار، عقب نشینی، دوره فترت

aspiration (اسم)
اه، استنشاق، شهیق، ارزو، تنفس، دم زنی

breathing (اسم)
تنفس، دم زنی

respiration (اسم)
تنفس، دم زنی، دم

entr'acte (اسم)
تنفس

پیشنهاد کاربران

تَنَفُّس: ١. دم و بازدم ٢. خستگی درکردن، آسایشگیری، آسایشجویی
تنفس: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: شینابا ( کردی: shenabā ) .
دمش
دَمِش، رَخِش، هُویِش برابرهای پارسی تنفس، هر چند که شواهدی نَفَس شاید عربی نباشد

بپرس