order (فعل)
تنظیم کردن، مرتب کردن، منظم کردن، فرمودن، فرمان دادن، سفارش دادن، برات دستور دادن
adjust (فعل)
وفق دادن، تعدیل کردن، تنظیم کردن، سازگار کردن، میزان کردن، تسویه نمودن، مطابق کردن
modulate (فعل)
تعدیل کردن، تنظیم کردن، میزان کردن، سوار کردن، برابری کردن، نرم کردن، زیر و بم کردن، تلقیق کردن، بمایه دراوردن، تحریر دادن، با آواز خواندن، تلحین کردن، میزان کردن رادیو، تغییر پرده و مقام دادن
regulate (فعل)
تعدیل کردن، درست کردن، تنظیم کردن، میزان کردن، مرتب کردن، منظم کردن
redact (فعل)
تنظیم کردن، اماده چاپ کردن، انشاء کردن، دراوردن، تحریر کردن
formulate (فعل)
کوتاه کردن، تنظیم کردن، به صورت فرمول دراوردن، فرمول بندی کردن، بشکل قاعده دراوردن یا ادا کردن
frame (فعل)
تنظیم کردن، بیان کردن، قاب کردن، قاب گرفتن، چارچوب گرفتن
control (فعل)
تنظیم کردن، نظارت کردن، کنترل کردن
regularize (فعل)
تنظیم کردن، مرتب کردن، منظم کردن، نظم دادن
regiment (فعل)
تنظیم کردن، دسته دسته کردن
make out (فعل)
تنظیم کردن، موفق شدن، معنی چیزی را پیدا کردن
edit (فعل)
تنظیم کردن، ویراستن، نشر کردن، اماده چاپ کردن، تغییر دادن یا تصحیح کردن
line up (فعل)
تنظیم کردن، مرتب کردن، اماده و مجهز کردن