تنش

/taneS/

    strain
    stress
    tautness
    tenseness
    tension

فارسی به انگلیسی

تنش پذیر
tensile

تنش زا
tense

تنش زایی
tenseness

تنش زدایی
détente, dtente

تنش می خارد
he is itching for trouble.

مترادف ها

tension (اسم)
بحران، کشش، تیرگی، کشمکش، فشار، تشنج، سفتی، تنش، تمدد، قوه انبساط

پیشنهاد کاربران

در واژه نامه ONLINE ETYMOLOGY آماده است که - ten* یک ریشه هندواروپایی و به چم کش آمدن است. برای نمونه در انگلیسی واژه ی extend از این ریشه است که از افزودن پیشوند ex به tend ساخته شده است و معنی آن برابر
...
[مشاهده متن کامل]
با افزودن به دنباله چیزی است. نمونه دیگر tension هست که دوستان در مورد آن گفته اند. در پارسی هم ما واژه های تنش و تنیدن را از این ریشه باستانی داریم.

درگیری ، کشمکش
این کار باعث ابجاد تنش بین دو کشور میشود
درگیری
سلام
Tension از tendere لاتین به معنی ناارامی گرفته شده
تنش هم از کلمه تنشن گرفته شده
این واژه را می توان در بسیاری باره ها بجای �وضعیت بحرانی� نشاند و بکار برد:
نمونه از یادداشتی در دست کار:
. . . زلنسکی، مهتر جمهور اوکراین، کشور را به تنش ( �وضعیت بحرانی� ) کشانده است.
جدال, کشمکش
کارواژگان ( dehnen :دِنِن ) در زبان آلمانی و ( tend:تِند ) در زبان انگلیسی از کارواژه ( تنیدن ) در پارسی که به ( تن ) نیز اشاره دارد، گرفته شده اند.
همچنین است: واژه تَنِش و tension در زبان انگلیسی
تنش: ( stress ) ) [امراض نباتی]اثر نامساعد محیط خارج بالای نبات
تن او
این واژه فارسی است و tension برگرفته شده از واژه ی فارسی است!
معنی: اغتشاش، آشفتگی، تشنج، آشوب، چالش! و. . .

بپرس