degrade (فعل)پست کردن، خفت دادن، تنزل کردن، تنزل دادن، تنزل رتبه دادن، منحط کردنdecline (فعل)خرد شدن، کاستن، رد کردن، خم شدن، خمیدن، سقوط کردن، صرف کردن، تنزل کردن، نپذیرفتن، شیب پیدا کردن، مایل شدن، رو بزوال گذاردنdecay (فعل)ضایع کردن، فاسد شدن، خراب شدن، پوسیدن، محو شدن، تباه شدن، تنزل کردن، منحط شدنfall (فعل)چکیدن، سقوط کردن، تنزل کردن، پایین امدن، ویران شدن
پسرفت کردن، [تودگانه] پس شاشیدنتنزل افتادن ؛ واقع شدن تنزل. تنزل پدید آمدن و حادث گشتن : با بسیار تنزلات که افتاد، آن رسوم و آثار ستوده. . . هیچ جای نیست. ( تاریخ بیهقی ) .+ عکس و لینک