تنزل کردن


    degenerate
    retrograde
    sag
    to decline
    to fall
    to be degraded

فارسی به انگلیسی

تنزل کردن ارزش
depreciate

تنزل کردن ناگهانی
plummet

مترادف ها

degrade (فعل)
پست کردن، خفت دادن، تنزل کردن، تنزل دادن، تنزل رتبه دادن، منحط کردن

decline (فعل)
خرد شدن، کاستن، رد کردن، خم شدن، خمیدن، سقوط کردن، صرف کردن، تنزل کردن، نپذیرفتن، شیب پیدا کردن، مایل شدن، رو بزوال گذاردن

decay (فعل)
ضایع کردن، فاسد شدن، خراب شدن، پوسیدن، محو شدن، تباه شدن، تنزل کردن، منحط شدن

fall (فعل)
چکیدن، سقوط کردن، تنزل کردن، پایین امدن، ویران شدن

پیشنهاد کاربران

پسرفت کردن،
[تودگانه] پس شاشیدن
تنزل افتادن ؛ واقع شدن تنزل. تنزل پدید آمدن و حادث گشتن : با بسیار تنزلات که افتاد، آن رسوم و آثار ستوده. . . هیچ جای نیست. ( تاریخ بیهقی ) .

بپرس