تندرو

/tondro/

    speedster
    fanatic
    hard-line
    immoderate
    rabid
    swift
    rapid
    fast
    courser
    express
    radical
    spanking
    winged
    underground

فارسی به انگلیسی

تندرو شدن
radicalize

تندرو کردن
radicalize

مترادف ها

speedster (اسم)
بادپا، تندرو

racer (اسم)
مسابقه دهنده، تندرو، مسابقه گذار

extremist (صفت)
تندرو، افراطی

fast (صفت)
سفت، تند، سریع، سرزنده، سبک، رنگ نرو، سریع السیر، تندرو، با وفا، فوری، جماز، عجول، جلد و چابک

swift (صفت)
چابک، تردست، فرز، سریع، سریع السیر، تندرو، چابک دست، باسرعت

rapid (صفت)
تند، چابک، سریع، سریع السیر، تندرو

پیشنهاد کاربران

اکسپرس
عجول، شتابنده
در معنی مجاز آن: گزافکار، مفرط، فرطی کار، خشک اندیش
گردون شتاب . [ گ َ ش ِ] ( ص مرکب ) کنایه از تندرو. سریعالسیر : من آن بادرفتار گردون شتاب ز بهر شما دوش کردم کباب . سعدی ( بوستان ) .
آتش سیر. [ ت َ س َ / س ِ ] ( ص مرکب ) تندرو.
swift - footed
تیزتک. . . . . تیز پا . . . . .
آتش پا. [ ت َ ] ( ص مرکب ) مجازاً تندرو. دوان : باز در بستندش و آن درپرست بر همان امید آتش پا شده ست . مولوی . جنیبت بس که آتش پای گشته هلال نعل پروین سای گشته . امیرخسرو دهلوی .
بادپا، تیزپر، تیزتک، تیزرو، دونده، راهوار، سبک سیر، سریع، سریع السیر، بی باک، بی پروا، افراطی
بادپا

بپرس