تندرست

/tandorost/

    healthy
    sound in body
    normal
    fit
    strong
    well
    wholesome

فارسی به انگلیسی

تندرست بودن
healthiness

تندرست و دلپذیر
bonny

تندرست کردن
heal

مترادف ها

fit (صفت)
مستعد، شایسته، مناسب، مقتضی، در خور، سازگار، فراخور، تندرست

well (صفت)
خوب، بسیار خوب، راحت، خوش، تندرست، تمام و کمال، بدون اشکال، سالم

bouncing (صفت)
پرعضله، قوی، تندرست

healthy (صفت)
سرحال، تندرست، خوش بنیه، سالم، سلامت

buxom (صفت)
سرزنده، خوش، قوی، تندرست، چاق و چله

healthful (صفت)
تندرست، سالم، سلامت

lusty (صفت)
قوی، تندرست، خوش بنیه، شهوت انگیز

پیشنهاد کاربران

درست تن ؛ صحیح و تن درست. ( آنندراج ) . کسی که صحیح و سالم و بدون بیماری باشد. ( ناظم الاطباء ) .
- تندرست ؛ سالم. صحیح. بی علت. بی بیماری :
بهنگام خدمتگری تندرست.
نظامی.
به نیروی تو شادم و تندرست.
...
[مشاهده متن کامل]

نظامی.
که نالندگان را کند تندرست.
نظامی.
- || خوش. نزه. پاک. آرام. رجوع به تندرست در ردیف خود شود.

تن آباد. [ ت َ ] ( اِ ص مرکب ) تندرست . قوی . فربه و نیرومند. تن آباد : همیشه تن آباد با تاج و تخت ز درد و غم آزاد پیروزبخت . فردوسی .
معنی تندرست سالم بودن
خوش مزاج . [ خوَش ْ / خُش ْ م ِ ] ( ص مرکب ) سالم و تندرست . که تن بیمار نیست .
صحت مند. [ ص ِح ْ ح َ م َ] ( ص مرکب ) صحیح المزاج. تندرست. رجوع به صحت شود.
سالم. حال خوب داشتن
سالم، صحیح المزاج، قبراق، نیکوحال، سرحال، صحت مند
دلپذیر. بم شهری است با هوایی تندرست ( حدودالعالم ص 128 )

بپرس