تن

/tan/

    ton
    tonne
    metric ton
    body
    person

فارسی به انگلیسی

تن ارایی کردن
preen

تن ازادی روح
disembodiment

تن اسا
self-indulgent, slothful, sluggard, indolent, lazy

تن اسانی
self - indulgence

تن اسایی
self-indulgence

تن بری کردن
dissect

تن به تن
hand-to-hand, carried on between two persons, carrled on between two persons

تن پرست
self-indulgent, lazy

تن پرستی
self-indulgence

تن پرور
self-indulgent, who likes good living, voluptuous, bon vivant, drone, lazy, lounger, profligate, slothful, sluggard

تن پروری
self-indulgence, voluptuousness, sloth

تن پوش
apparel, attire, clothes, garment, toilet, toilette, costume, wearables

تن پیمایی
anthropometry

تن تکان
trauma

تن دردادن
accept, submit
acquiesce, accede, consent, descend, surrender, undergo

تن درمانی
physical therapy

تن ساز
bodybuilder

تن سازی
bodybuilding

تن سایه
shadow

تن شوی
bathing-tub, bath, bath(ing - tub)

مترادف ها

person (اسم)
آدم، وجود، تن، شخص، ذات، هیکل، کس، نفر

flesh (اسم)
حیوانیت، جسم، تن، گوشت، شهوت، جسمانیت، مغز میوه

body (اسم)
جسد، لاشه، بدن، بدنه، اندام، جسم، تن، تنه، پیکر، جرم، بالاتنه، اطاق ماشین، جرم سماوی

corpus (اسم)
جسم، تن، تنه، مجموعه ای از نوشتجات

ton (اسم)
تن

پیشنهاد کاربران

تُن ( صدا ) =لحن، آهنگ، مایه
منبع. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
تن
اندام
واژه تن
معادل ابجد 450
تعداد حروف 2
تلفظ tan
نقش دستوری اسم
ترکیب ( بن مضارعِ تنیدن ) [[پهلوی]]
مختصات ( تَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی tan
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ لغت معین
فرهنگ بزرگ سخن
به درستی تَن نماد بن واژه ای ( مصدری ) در زبان پهلوی ساسانی ( پارسی میانه ) است که در پایان کارواژگان می آید و در پی فراگشت زبانی و گویشی در برخی جای ها به دَن گردانده شده است!به نمونه های زیر ریزبینانه
...
[مشاهده متن کامل]
بنگرید و دریابید که ما بایسته است در نوشتار و گفتارهای خویش این گونه بنویسیم و بخوانیم. خورتن - خوردن افکنتن - افکندن گزارتن - گزاردن برتن - بردن و. . . .

meat house
تن واژه ای اوستایی است.
تن از کلمه سانسکریت Tanuh به معنی بدن گرفته شده است
تُن
شناسش : یکای وزن و سنگینی
پیشنهاد : تَنار ، تَناوَر ، تَنبار
پیشنمود :گَروار ، هَروار ، کَروار
تاکنون : خَروار
بنظر من "تن" از "جسم" حالت روحانی تر و حقیقی تری دارد.
جمله با کلمه تن
تن یعنی جسم جان پیکر
کارواژگان ( dehnen :دِنِن ) در زبان آلمانی و ( tend:تِند ) در زبان انگلیسی از کارواژه ( تنیدن ) در پارسی که به ( تن ) نیز اشاره دارد، گرفته شده اند.
همچنین است: واژه تَنِش و tension در زبان انگلیسی
تن : ( Tone ) :[اصطلاح پلیمری] در تئوری رنگ، ترکیب یک رنگ با خاکستری یا هر دوی تینت و سایه، تن نامیده می شود.
جان , پیکر
تن: [اصطلاح موسیقی ] کیفیتی از صدا. معمولا به صورت تن های خش دار یا شفاف توصیف می شود.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس