تمیز کردن


    clean
    cleanse
    purify
    to clean
    to dust
    to clear

فارسی به انگلیسی

تمیز کردن با برس سیمی
brush

تمیز کردن با جاروبرقی
vacuum

تمیز کردن خود با لیسیدن
preen

تمیز کردن خود با نوک
preen

مترادف ها

gill (اسم)
تمیز کردن، یار، ابجو، دلارام، دوشیزه، دختر، دلبر، دختربچه، گوشت ماهی، پیمانهای برای شراب، دختر جوان، استطاله زیر گلوی مرغ، نوعی نان شیرینی بشکل قلب

wisp (فعل)
تمیز کردن، جاروب کردن، بصورت حلقه در اوردن

identify (فعل)
تمیز کردن، یکی کردن، تمیز دادن، شناختن، تشخیص هویت دادن

clean (فعل)
پاک کردن، تمیز کردن، تصفیه کردن، درست کردن، زدودن، منزه کردن، تنظیف کردن

cleanse (فعل)
پاک کردن، تمیز کردن، تصفیه کردن، تطهیر کردن

absterge (فعل)
پاک کردن، تمیز کردن، شستشو دادن

clear (فعل)
تمیز کردن، تبرئه کردن، ترخیص کردن، زدودن، روشن کردن، توضیح دادن، واضح کردن، صاف کردن، خار چیدن

scavenge (فعل)
تمیز کردن، جاروب کردن، تنظیف کردن، در اشغال کاوش کردن، سپوری کردن

scrub (فعل)
تمیز کردن، خراشیدن، مالیدن، ستردن، خراش دادن، مالش دادن

پیشنهاد کاربران

تمیز/ تمییز ( ( تمیز در لغت عرب نیامده است و به جای آن تمییز می گویند که در فارسی نیز رایج بوده است: ( ( هر که را عقل نیست تمییز نیست، و تمییز کردن جایی درست آید که دو باشند تا تمییز کند و حق را از باطل جدا کند ) ) ( شرح التعرّف، ج۲، ص ۷۲۳ ) . ولی در فارسی، از قدیم ترین زمان ها، تمیز را نیز به عنوان گونهٔ تمییز چه در شعر و چه در نثر به کار برده اند: ( ( ارباب عقل و تمیز و اصحاب رای و تدبیر ) ) ( چهارمقاله، ۴۵ ) ؛ ( ( هرچه ترک حساب خود بکند در خوردن و آشامیدن و پوشیدن، حالِ وی همچون بهایم و حیوان باشد که از هر جایی که بیابند بخورند بی تمیز ) ) ( فردوس المرشدیه، ۲۰۶ )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( دنیا پلی است بر گذر راه آخرت
اهل تمیز خانه نگیرند بر پلی ) ) ( سعدی )
امروزه تمیز منحصراً به جای تمییز به کار می رود، خاصه در اصطلاحات متداول ِجا افتاده، مانند سنّ تمیز، دیوان تمیز، تمیز دادن و جز اینها، و نیز در مقام صفت و به معنای" پاکیزه" در زبان محاوره . ) )
( ( نجفی، ابوالحسن، غلط ننویسیم، فرهنگ دشواری های زبان فارسی، ص۱۱۲ ) )

Purge
To clean
تو کلین
تمیز کردن
To clean یعنی تمیز کردن یک چیز
زدودن

بپرس