تمرین

/tamrin/

    drill
    dry run
    exercise
    practice
    rehearsal

فارسی به انگلیسی

تمرین اتش نشانی
fire drill

تمرین بدنی
workout

تمرین تیراندازی
skeet

تمرین دادن
drill, rehearse, train

تمرین دهنده
drill, driller

تمرین دیده در گام برداری
pacer

تمرین شدید
workout

تمرین شکار
skeet

تمرین گام برداری دادن
pace

تمرین نرمش کردن
limber

تمرین نشده
unrehearsed

تمرین نظامی
maneuver, manoeuvre

تمرین نمایش از اغاز تا پایان
run-through

تمرین نمایش و کنسرت
rehearsal

تمرین نهایی تئاتر
dress rehearsal

تمرین نکرده
unpracticed

تمرین های بدنی
aerobic

تمرین و ورزش کردن
limber

تمرین کامل
run-through, scrimmage

تمرین کردن
exercise, practice, to drill or exercise, to go over and over (again)

مترادف ها

task (اسم)
کار، تمرین، وظیفه، تکلیف، امر مهم

practice (اسم)
عادت، عمل، تمرین، ممارست، ورزش، عرف، مشق، تکرار، برزش

use (اسم)
عادت، استفاده، تمرین، سود، منفعت، فایده، کاربرد، استعمال، خاصیت، مصرف، اطلاق

action (اسم)
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان

exercise (اسم)
تمرین، ورزش، مشق

workout (اسم)
تمرین

drill (اسم)
تمرین، مته، مشق، مشق نظامی

rehearsal (اسم)
تمرین، مشق، تکرار، تمرین نمایش

drilling (اسم)
تمرین، حفر، مته زنی، تمرین نظامی، ایجاد سوراخ با مته

exercitation (اسم)
تمرین، استعمال کردن، ورزش، تمرین دادن، بکارانداختن

پیشنهاد کاربران

ورز:ورزگروی.
پُر :پر نمودن.
ورزش.
مشق.
کاری.
پارسی این واژه مروسش و مروستن است که واژه ممارست در زبان تازیان از همین ستاک روییده
مربی و تربیت از ر. ب. ی آمده و برای آن دو واژه زیر پیشنهاد میشود
مربی =اَفوَر = شخصی به والایی رساندن سرو کار دارد. مثل کارور ( اف از اپ / up لاتین / اپر / اَبَر / بَر / پَر و . . . . . آمده و در همه آنهای بالایی و اوج دیده میشود ( افراسیاب / افشین / افسرده / افسوس و . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

سرمربی = سَراَفوَر = سَرَفوَر
تربیت = ادب ( ادب ریشه ایرانی دارد و از دبیر و دَب آمده و دیبان ( کسانی که در قصر شاهی به نگارش بیزی بودند ) نیز از انجا امده ( دیوان حافظ همان دیبان یا دست نوشته های اوست که ریشه ادبی و تربیتی دارد )
تمرین = ورز
تمرینات = ورزان
کوشیدن به چم حرکت میباشد چراکه کوش و روش که یکی از کوشیدن و دیگری از روشیدن آمده یعنی حرکت مثال آن در کوشش = سعی و تلاش آمده که استعاره از حرکت است و دیگری فروشیدن و خروشیدن است که هر دو بمعنای حرکت و انتقال دادن می باشد از اینرو وقتی چیزی را میفروشیم یعنی منتقل کردیم و در خروشیدن یعنی آنرا روشیدیم و حرکت دادیم / در زبان مازندرانی همچنان به تکان دادن و حرکت دادن رِک و روش گفته میشود که رِک از رِکیدن آمده و در زبان فارسی اثری از آن نمانده اما روش ( roosh ) در فروشیدن / خروشیدن و . . . مانده پس
کوش = حرکت / جنبش / تلاش
رِک = جابجایی ( امروزه به رِخ دادن یعنی دست به کاری زدن که باعث اتفاقی شود و حرکتی اتفاق افتد= دستکاری )
کوچ / روش ( roosh ) = انتقال ( سروش که از سروییدن آمده از شاخه های دیگر آن است = صدای جاری شده ) / حرکت

پی ورزی
برای تمرین بدنی: برزیدن، برزش
برای تمرین آموزشی: بازنویسی، بازخوانی، بازبینی
برای کاربرد های دیگر: دوباره کاری، بازانجامی
واژه تمرین
معادل ابجد 700
تعداد حروف 5
تلفظ tamrin
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( تَ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی tamrin
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
لغت نامه دهخدا
وینارش، ورزش، نرمش، آمادەسازی، آمادەگری، دوبارەکاری
�ین� در واژه تمرین پسوند فارسی میتونه باشه مانند سیمین، زرین، شاهین و. .
🇮🇷 همتای پارسی: برزش 🇮🇷
تمرین: واکوشِش، واکوش
تمرین کردن: واکوشیدن
پارسی را پاس بداریم.
ورزش و حرکت و مشق
ورزباره ماناک آمیختن ورزش دوباره است ولی چون تمرین گونه ای نرمش چندباره است بهتره بگیم نرمباره
دستگرمی
exercise

بَرزش، وَرزش
نمونه:
بهره برداری نابجا از واژه ها یکی از جاافتاده ترین برزش ها ( یا ورزش ها ) در سیاست است.
برگرفته از پی نوشت نوشتاری در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر دوم مهر ماه ۱۳۹۴
http://www. behzadbozorgmehr. com/2015/09/blog - post_92. html
کار آموزی_فن آموزی
کارورزی
رزمایش
پشتکار
برزیدن ، باز بینی
بازنویس، بازبین، بازبینی
ممارست
واژه پارسی " برزش" از بن" برزیدن ، ورزیدن " پارسی بجای تمرین پیشنهاد می گردد.
برزیدن = تمرین کردن
برزین ها = تمرینات
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
یَتان ( سنسکریت: یَتَنَ )
اَهیاس ( سنسکریت: اَبْهیاسَ )
سَرام ( سنسکریت: سْرامَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس