تمرکز

/tamarkoz/

    centralization
    concentration

فارسی به انگلیسی

تمرکز اختیار در مرکز
centralism

تمرکز دادن
centralize, to centralize, to concentrate

تمرکز روی چیزی
fixation

تمرکز زدایی کردن
decentralize

تمرکز قدرت در مرکز
centralism

تمرکز یافتن
to be centralized

مترادف ها

centralization (اسم)
تمرکز، استقرار در مرکز

پیشنهاد کاربران

هوش گماردن بر: تمرکز کردن در. . .
پارسی را پاس بداریم: )
مرکز = میانوَر ( میان ور ) = آنچه که از هر ور یا سمت در میانه استکان ( مقرر ) شده است
مرکز = مینور ( minor ) = مثل رنجور = رنج دیده شده که برای مینور میشود میان دیده شده وسط یا مرکز مینور شهر = مرکز شهر و. . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

مرکز = بینور
تمرکز = ایشنگ = ایش انگ ( ایش = خواست و ارزو انگ = جمع ) => روی خواسته و فکری تجمع فکری داشتن / هوشنگ = کسی که هوش در او جمع شده ( اصطلاحا باهوش ) پس ایشنگ = تمرکز فکری
زوم = انگبین = انگ بین ( دیدن و بینایی را در نقطه ای انگ ( جمع ) کردن ) با واژه انگوین یه چم شهد یا عسل اشتباه گرفته نشود بهتر است انگوین را شهد گوییم و انگبین را زوم و تمرکز
البته برابر آخرین کاوشات خودم فهمیدم که واژه ext لاتین با واژه گ در زبان فارسی برابری میکند پی میتوان بنویسیم گبین یعنی دیدن بیشتر و گسترش یافته تر به نمونه های زیر دقت کنید.
گستر = گ استر = گ ( ؟؟؟؟ ) استر ( شده / هستی ) می شود هستی و زندگانی بیشتر و بزرگتر دادن.
گشتن = گ اَشتن = گ هستی = تبدیل و تغییر بزرگ دادن
گُسَست = گُ سَست = بسیار سُست شده
گریختن = گ ریختن ( بن مضارع آن ریز می شود و در ریزش یعنی فرار و حرکت ناگهانی ) پس گریختن = بسیار فرار کردن
گزاریدن = گ زاریدن = بسیار از خود برامدگی و التهاب نشان دادن که اشاره به التهاب زبانی دارد. گزارش زبانی
گستاخ = گُست تاخ = extra takhtan = بسیار تاختن = بسیار تازیدن = کنایه از جسور و نترس بودن
گزاف = گ ازاف = گضافه = انچه که بسیار اضافه باشد. کنایه از بیهوده ( بیسوده بوده که بعدها بیهوده شده البته واژه بیخود همان بیهود است چرا که خدا در گذشته هودا گفته میشده یعنی آنچه که در درون توست ) و یهودا همان یا هودا یا یا خدای امروزی ایرانیست.
گفتن = گ اُفتن = بسیار اُفت شده = و اُف یا اوفت را در افتادن میبینیم به چم روانه شدن مثل تفنگ ( تُف = اُف انگ => پرتاب جمعی یا وسیله ای که پرتاب دسته جمعی انجام میدهد یا آنرا با جمع و قدرت زیاد پرتاب میکند ) پس گفت = بسیار روان کردن = روانه زبانی ملاک بوده = سخن

تَمَرکُز: ١. کانونمندی، هستەگرایی، نافەگرایی، وندسارمندی، میانگرایی، کُیانگرایی؛ یکجایی؛ همایش، گردهمایی، گردآوردی، گردآمدن؛ دورهمی ٢. هشیاری، هوشیاری، آگاهی، آگاەمندی، گوش - بەزنگی؛ هوش
این واژه تمرکز و متمرکز نمیشه با یه واژه جایگزین کرد بسته به جای کاربردش باید از واژه ها گوناگونی بهره برد برای نمونه میگه متمرکز شو میشه بگی خوب نگاه کن یا ریزبین شو هوشیار باش یا به جای تمرکزت کم میشه
...
[مشاهده متن کامل]
باید بگی هوشیاریت کم میشه یا میاد پایین یا به جای کنن تمرکزم خوبه باید بگی من هوشیاریم خوبه یا من تیز بینم یا ریز بینم و اینگونه جاسازی کرد اینکه به دنبال یک واژه درست برابرش باشی که اونو بگی و بگی این دیگه به جاش همه جا به کار میره گاهی از زبانی به زبان دیگه کار نشدنی یا سختیه با سپاس

میشه خوب نگاه کن چون در گذشته هم به جای تمرکز کن میگفتن نیک بنگر ینی خوب نگاه کن
تمرکز:میانگرایی
واژه ها بسیاری براش هست از دسته ریز نگری - ریز بینی - تیز بینی - کانون گرایی - ژرف بین برای نمونه میشه گفت ریز بین شو یا درست نگاه کن یا ژرف تر نگاه کن همون ریز بین شو از همه اش کاربردی تر یا به جای روش متمرکز هست بگیم روش ریز بینه
با دقت به چیزی فکر کردم
حضور . مقابل تفرقه و تشتت. مقابل بر رفت :
حضورش پریشان شد و کار زشت
سفر کرد و برطاق مسجد نوشت.
سعدی.
می ترسم از خرابی ایمان که میبرد
محراب ابروی تو حضور از نماز من.
حافظ.
هوشبند، هوشبندی
کانون نگاه را بر. . . . ببینند
کانونمندی
آمیخته واژه ی �کانونمند� را می توان بجای واژه ی از ریشه عربی �متمرکز� بکار برد. همچنین، بجای واژه ی �تمرکز�، بسته به مورد، می توان از آمیخته واژه های �کانونگرایی� یا �کانونمندی� سود جُست. ( آمیخته واژه های �کانونمند�، �کانونمندی� و �کانونگرایی� �به واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. ۱۴ بهمن ماه ۱۳۹۴ )
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/02/blog - post_37. html

توجه، دقت نظر
به پندار من چون روی یک نقطه به تهش نگاه میکنیم تمرکز از ته مرکز میاد شاید لغزش کنم نمیدانم
ولی اگر اینگونه بود پارسیش میشه تکانون
کانون توجه را معطوف به
فراگیری، فرانگری
همگرایی
کانونگرا/ کانونگرایی
همگرایی/ هم گرایی
در پارسی " وندساری " از نسک " فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
وندسارگرایی = تمرکز گرایی
برپایه نسک اوستا می توان واژه " میدوری " را نیز به چم تمرکز بکار برد.

Focus
تمرکز ( اسم ) : کانون، مرکز توجه
تمرکز کردن ( فعل ) : توجه کردن به یک نکته و یا موضوع مشخص
فوکوس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس