واژه ی �تَمَر / تِمَر / تَمَس� در متون لغوی فارسی و منابع هند و ایرانی به معنای �تاریکی، ظلمت� آمده است. در این باره چند منبع معتبر ( لغوی و زبان شناسی ) آورده می شود:
- - -
منابع:
... [مشاهده متن کامل]
1. برهان قاطع ( محمدحسین بن خلف تبریزی، قرن ۱۱ هـ. ق. )
ذیل �تمر�: �به زبان علمی هند بمعنی تاریکی باشد که در مقابل روشنی است. �
2. ناظم الاطباء ( محمدحسن خان ناظم الاطباء، قرن ۱۳ هـ. ق. )
ذیل �تمر�: �تاریکی و ظلمت و سیاهی و کوری کامل. �
3. لغت نامه دهخدا ( علی اکبر دهخدا، به نقل از برهان و ناظم الاطباء )
در جلد مربوط به �تمر� همین معانی را تکرار کرده است.
4. Monier - Williams, Sanskrit - English Dictionary ( Oxford, 1899 )
مدخل tamas ( तमस् ) : darkness, gloom, ignorance.
از همین واژه ی سانسکریت ( tamas ) در فارسی به صورت �تمر/تم� بازمانده است.
5. Mayrhofer, Etymologisches W�rterbuch des Altindischen ( EWA )
ذیل tamas: �Dunkelheit, Finsternis� ( تاریکی، ظلمت ) .
6. اوستایی و فارسی باستان
در اوستایی نیز ریشه ی مشابهی وجود دارد: tem - به معنای �تاریک بودن� ( بارتولومه، Altiranisches W�rterbuch ) .
مثلاً اوستایی: temah - ( تاریکی ) .
- - -
منابع زبان شناسی ( سانسکریت → فارسی )
Monier - Williams, Sanskrit - English Dictionary ( 1899 )
timira ( तिमिर ) : "darkness, obscurity, blindness".
Macdonell, A Sanskrit - English Dictionary ( 1924 )
timira: "darkness, gloom; dimness of sight, blindness".
- - -
✅ پس �تمر� در فارسی یک وام واژه یا بازتاب از ریشه ی tem - / tamas سانسکریت و اوستایی است، و معنای اصلی آن همیشه �تاریکی، ظلمت� بوده است.
خرما ( تمر ) Date
نام علمی Phoenix dactylitera
تمر همان خرما است و در آن هم تحول آوایی قلب روی داده است و هم دگر گونی از گونه ی نگارشی
تمر
به فتح تا و سکون میم و را ی مهمله به فارسی خرما و بـ ه هنـدی کهجور و چهارا نامند .
ماهیت آن : معروف است و نـر و مـاده مـی باشـد نـر آن طلـع و خوشـه برمـیآورد و ثمـر نمـیبنـدد بـه خـلاف مـاده آن و در
... [مشاهده متن کامل]
خوش ههای طلع هر دو نوع گردی میباشد که آن را کشن مینامند و در ابتدای ظهور خامی گرد نر را بر ماده میزنند ثمر آن بالیـده گـ و شـیرین و شـاداب و تخـم آن کوچـک مـی ردد و الا خـوب نمیشود و از ابتدای تکون تا انتها و کمال بلوغ و رسـیدگی هفـت مرتبه مقرر کرده اند و هر مرتبه را به نامی موسوم اول را طلـع و لیغ نیز گویند و دویم را بلح و سیم را خـلال و چهـارم را بسـر و پنجم را قصب و ششم را رطب و هفتم را تمر و هـر یـک آن در اماکن خود مذکور خواهد شد و به حسب اماکن و بلدان مختلـف
میباشد و بهترین اماکن که خرما در آن خوب میشـود جهـرم از توابع فارس است پس عمان پس جاهای دیگر و بهترین اصناف غیر جهرمی آن آزاد پس مکتوم پـ س خسـتا وی اسـت کـه پوسـت آن نـازک و مغـز آن بسـیار و تخـم آن کوچـک و شـیرین رسـیده بیریشه باشد .
طبیعت آن : در دویم گرم و در اول خشـک و بعضـی در اول تـر دانسته اند.
افعال و خواص آن : کثیرالغذا و مولد خون متین و جهت فـالج و لقوه و اعیا و تقویت گرده لاغر شده و تسمین بدن و بـاه مبـرودین و امراض بارده و بلغمیه و درد کمر و تلیین مفاصل و موافق سـینه و شش بارد و آشامیدن طبیخ آن با حلبه جهت ت ب بلغمی و تفتیت حصات مجرب و با برنج جهت تسـمین مهـزولین و خیسـانیده آن در شیر تازه دوشیده خصوص با اندک دارچینی و از عقب آن نیـز
آشامیدن شیر تازه دوشیده در تقویت با ه بیعدیل دانستهاند ولـیکن ثقیل و بطی الهضم و مسدد ، مضر محرورین و صاحبان بلدان حاره و در بلدانی که خرما در آنها حاصل نمـی شـود اهـل آن بلـدان را اکثار خوردن آن جا زی نی و مولد سـودا و سـده جگـر و سـپرز و محرق خون و معفن اخلاط و مصدع و مورث قلاع دهان و رمـد
و درد دنــدان و مصــلح آن آب انــار و ســکنجبین و روغنهــا و
خشخاش و بادام مقشر خوردن و شستن دهان بعد از خوردن آن باآب نیمگرم خصوص که سماق در آن خیسانیده باشند و به دستور غرغره با گلاب و سماق با سرکه و خاییدن طرخـون کـه زمـانی طویل در دهان باشد مانع ضعف دندان و قلاع دهان و خناق اسـت و مصلح سده آن در مبرودین جوارشات مسهله به عصر و بالجملـه در محرورین موجـب امـراض بسـیار و در مبـر ودین باعـث زوال امراض بارده و رطوبات بلیه و خام آن نفاخ و بطی الهضم و ثقیـل و مسدد و تخم آن گرم و خشک و صحیح آن اسـت کـه مرکـب القوی است بـا بـرودت بسـیا ر و حـرارت کمـی و شـدیدالقبض و آشامیدن آب طبیخ آن جهت تفتیت حصـات و سـا ییده آن جهـت رفع اسهال و بستن شکم به قوت و ذرور سوخته آن جهـت قـروح خبیثه و مغسول آن جهت التصاق جراحات تازه و ریختن احـداب عین و سبل و قروح آن و حدت بصر و سیاهی چشم نافع.